پاتوق فرزانگان

غرب زدگی می گویم همچون وبا زدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم همچون گرما زدگی یا سرما زدگی؛

اما نه.

دست کم چیزی حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چگونه می پوساند؟

از درون!

پوسته ی سالم برجاست

اما فقط پوست است...

عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده...

 


نوشته شده در شنبه 92/2/7ساعت 12:6 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

سر یه پست که تو وبلاگ تراوشات یک ذهن زیبا خوندم بیشتراز یک ماهه که این سوال برام پیش اومده که آیا عدالت با برابری مساویه؟!

عدالت

تو حکومت حضرت علی(ع) مالیات به طور مساوی تقسیم می شده.

 

و خیلی ها(از جمله خودم) به استناد این موضوع(و مسائل دیگه ای) میگن عدالت با برابری مساویه.

اما تو حکومت علی(ع) ظاهر قضیه این بوده.باطنش این بوده که بخش اصلی پول بیت المال  از جیب ثروتمندها (در قالب مالیات و خراج و چیزهای دیگه) تامین میشده و بعد بین همه بطور مساوی تقسیم میشده.

در واقع بازم برابری نبوده.

بلکه عین عدالت بوده!

اما فاز دوم هدفمندکردن یارانه ها چی؟

پولی که به عنوان یارانه هرماه به حساب مردم واریز میشه بیشتر از درآمد نفتیه نه مالیاتی که ثروتمندها گرفتن.حالا آیا تقسیم نامساوی این پول عدالته؟!

 

پ.ن:سر این سوالی که برام ایجاد شده گمونم مصاحبه ام رو رد شدم!!!


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/5ساعت 12:21 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

حسین پناهی


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/5ساعت 1:44 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

تا حالا 20 نفر رسما اعلام کردن که میخوان کاندید بشن

خداییش من وقتی بعضیاشونو دیدم از تعجب دهنم باز موند!!وااااای

.

.

.

فقط کم مونده خاله شادونه هم بیاد اعلام کاندید شدن بکنه!

 

انتخابات92

 

بسوزه پدر احساس مسئولیت...


نوشته شده در چهارشنبه 92/2/4ساعت 9:11 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

جملات عارفانه


نوشته شده در سه شنبه 92/2/3ساعت 4:1 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

فرعون احمق بود که ادعای خدایی می کرد

.

.

.

زیرک شمایید که در ردای بندگی، ادعای خدایی می کنید!

 


نوشته شده در سه شنبه 92/2/3ساعت 3:51 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟

بیایید از عشق صحبت کنیم

 

تمام عبادات ما عادت است

به بــی عـــــــ ــــــ ــــ ــ ـ ـادتـــی کاش عادتــــــــــ کنیـــم...


نوشته شده در دوشنبه 92/2/2ساعت 9:57 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

ز دو دیـــده خون فشانـــــم ز غــمـــت شـب جـــــ داییــــــــــــــــ

چـه کنم که هست اینها،گل خیر آشناییــــــــــــــــ

 

مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

 

در گل ستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی...

 

به کدام مذهب است این،به کدام ملت است این؟؟؟؟

که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی!!!

 

به طوافِ کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند

که برمن در چه کردی که درون خانه آیی؟

 

به قمارخانه رفتم،همه پــــــاکبــــــــ از دیدم

چو به صومعه رسیدم،همه زاهد ریایی...

 

درِ دیر می زدم من که یکی ز در درآمد

که درآ،درآ،عراقی،که تو خاص از آنِ مایی...

 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/2/2ساعت 9:8 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

گفتم مرگم نزدیکه،هیشکی باور نکرد....

گفتم با مخاطب خاصم بهم زدم،هیشکی باور نکرد...

گفتم و گفتم و گفتم و هی همه ها هیچکس می شدن...

و هرروز و هرروز بیشتر در انزوایی فکری فرو رفتم...

آهای دوست صمیمی!می دانستی من هیچ دوست صمیمی ای ندارم؟؟

می دانستی من فقط بودم که تنها نباشی؟ می دانستی من فقط هرروز و هرزنگ به حرف هایت گوش می دادم در حالی که فکرم داشت عمق فکرت را می کاوید؟

راستی تو چرا سعی نکردی مرا بشناسی؟!آدم ها پیچیده نیستند...!

دوست صمیمی!حرف هایم را دور بریز!سه نقطه هایم را بخوان!

آهای هیچکس ها!حرف های من اینقدر باور نکردنیست؟!

تنها

 


نوشته شده در یکشنبه 92/2/1ساعت 7:22 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

من روزی از این خاک خواهم رفت...

بعد از کلی وقت دوییدن و به این در و اون در زدن،آخرش گفتن نتیجه ای حاصل نشده و تو ...

و حالا این منم که به گفته پزشکان مرگم نزدیکه!

منم و یه دنیا حس عجیب که تازه کشفشون کردم

منم و یه دنیای جدید!یه دنیا که با دنیای قبلیم خیلی متفاوته

یکی از تفاوتای دنیای جدیدم اینه که تو دنیای جدیدم همه ی حرفامو میزنم.بخاطرهمین الانم میخوام حرفایی رو که شاید رودررو نمیتونم بگم رو بگم.

پنجه جون!از وقتی شناختمت باعث تغییر تو من شدی!هرروز و هرروز،هر زنگ و هر ساعت،هر تلفن و هر اس ام اس...

خیلی ازت ممنونم... اینقدر دوستت دارم که خودمم از وصفش به عجز اومدم

هرچه گویم عشق را شرح و بیان**چون به عشق آیم خجل باشم از آن...

جدا پنجه طلایی

بخاطر همه جیگر خونی هایی که بهت دادم،معذرت می خوام.

رایحه خانم که همیشه وبو میخونی و حتی از تک تک نظراتشم خبر داری!بخاطر هرچی نرم جهنم،بخاطر سربه سراییت که گذاشتم صاف میفرستنم ته جهنم!حلالم کن.(توقع نداشته باش اینجا هم بشینم در وصفت شعر بگما!من باهرکی راحت نباشم با تو یکی خعلی راحتم و هرچی تو دلم باشه رو رودررو بهت میگم،مثل همیشه!بووووس)

ببخشید بخاطر سختگیری هایی که بعضی وقتا می کردم.من مسئول انجمن بودم و یه سری وظایف داشتم که ایشالا سال دیگه که یکیتون اومد جای من،درکم می کنید. 

دوستان پارسی بلاگی همه حلال کنید.گل تقدیم شما

چندتا دوست صمیمی تر هم دارم که خیلی دوستشون میدارم!شیلا و شیدا و شایان(وزنو حال کن جالب بود)

 

ذهن زیبا هم بودن که کلی باید منو حلال کنن.همینطور عمه خانم!

برام دعا کنید...

مرگ


نوشته شده در شنبه 92/1/31ساعت 10:15 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >