پاتوق فرزانگان
جاده ماندست و من و این سر باقی مانده رمقی نیست در این پیکر باقی مانده نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده... میخواستن نرن!! از جوونی شون گذشتن رفتن که ما بمونیم رفتن که الان من و تو جرئت کنیم تنها بریم تو خیابون رفتن که کشورمون دست یه مشت ظالم و سودجو نیفته... می خواستن نرن؟! بابا ای والله... خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج معمار ما که خشت اولمون رو کج نذاشته.پس چرا دیوارمون تا ثریا کج رفته؟! حتما از خشت دوم که باید خودمون میذاشتیم کج شده! الان اگه بخوایم دیوارمون صاف شه باید کل دیوار رو تا خشت اول خراب کنیم و از خشت اول به بعد رو دوباره بسازیم! اما منی که دیوارم تا ثریا رفته،اگه بخوام دونه دونه خشتای کجو بردارم هیچوقت تموم نمیشن!تموم هم بشن وقت دوباره ساختنش نمیشه! باید دلو بزنیم به دریا و کار رو یه سره کنیم... خدایا کمکم کن دیوارمو خراب کنم.قول میدم تو دوباره ساختنش دقت کنم و همه خشت ها رو صاف بذارم. صاف صاف! درست به سمت تو... و چه خوب یادم هست که زیر سایه ی آن بانیان سبز و تنومند عبارتی به ییلاق ذهن وارد شد.... خوش به حال تکه سنگ که نداره دل تنگ. خخخخخ.آقوی همساده. اخبار سراسری امشب: امروز شهدای گمنان در 71 نقطه ایران آرام گرفتند. شهدا آرام گرفتن؟؟؟!!! بیچاره! اونا آروم بودن.اونی که آروم نیست من توایم.اونی که از صب تا شب دنبال دنیا می دوئه من و توایم.اونی که غصه دنیا براش شب و روز نذاشته من و توییم!اونا آروم بودن... امشب شب شهادت حضرت زهراست مگه نمیگن مادرتمام شهدای گمنامه که همیشه میاد به بچه هاش سر میزنه؟!امشب شب شهادت مادر این شهدائیه که تشئیع شدن. امشب همه شون عزا دارن.امشب دلای همه شون پر غصه ست. پس چطور میتونی بگی آروم گرفتن؟! اصلا مگه من و تو میذاریم آروم بگیرن!مگه ما کم دلشونو خون می کنیم؟مگه ما کم خونشون رو لگدمال میکنیم... تا ظهور،شهدا آرام نخواهند گرفت... وقتی امام زمان ظهور کرد،شهدا هم آروم میگیرن.می دونی چرا؟ چون دیگه من و تو نیستیم که خون به دلش کنیم.چون اون شمشیری که عدالت برپا میکنه،از گردن من و تو هم گذشته...! نمیدونم چرا آدم نمیشیم.... شهدا در اوج آرامش،آروم نیستن... آبی می خواهم تا روحم رو بشویم همه ی دنیا را به دنبال آب گشتم دلم را به هر آبی سپردم،آلوده تر شد... چرا همه آبها کثیف است؟! آب دنیا کثیف است... مادرجان!برایم یک بغل باران بفرست...
غرورم نمی خواست این سان مرا پریشان و سر در گریبان مرا غرورم نمی دید این روز را چنان ناله های جگر سوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق اما... در پهنه جهان انسان برای کشتن انسان تا جبهه می رود انسان برای کشتن انسان تشویق می شود...! از جبهه های جنگ کشتار می کنند یا کشته می شوند...
تابوت صدهزار جوان را پیران داغدار، با چشم اشکبار، بر دوش می کشند، در خاک می نهند ...آنگاه کودکان را تعلیم می دهند: یک شاخه از درخت نبایست بشکند...! دیروز همسایه مان از گرسنگی مرد،در عزایش گوسفندها سر بریدند... زانکه عشق مردگان پاینده نیست زآنکه مرده سوی ما آینده نیست عشق آن زنده گزین کاو باقی است کز شراب جان فزایت ساقی است عشق آن بگزین که جمله انبیا یافتند از عشق او کار و کیا تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست واقعا دستتون واقعا دردنکنه! اشکال نداره همه تون بگید بچه پررو چرت و پرت میگه!بالاخره از قدیم گفتن: گر ملحد و گر دهری و کافر باشد،گر دشمن خلق و فتنه پرور باشد باید بکشد عذاب تنهایی را،مردی که ز عصر خود فراتر باشد... بعله...! فکر میکردم ما دانش آموزا تو انتخابات و جریاناتش کاری ازمون ساخته نیست اما شاید جالب باشه بدونید فعال ترین قشر تو فتنه 88 دانش آموزا بودن! دلیلشم واضحه!