سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

انسانِ پوک

انسانِ پوکِ پر از اعتماد

 نگاه کن که دندان هایش چگونه وقت جویدن سرود می خوانند

و چشم هایش چگونه وقت خیره شدن می درند

و او چگونه از کنار درختان خیس می گذرد...

صبور...

سنگین...

سرگردان...

 


نوشته شده در یکشنبه 92/2/22ساعت 10:35 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

زمستون 91.برای سلامتی امام زمان صلوات می فرستادیم.

هنوزم زمستونه،زمستون 92!

از وقتی یادمه زمستون بوده...

یه زمستون سرد و طولانی و سیاه

 و هوا بس ناجوانمردانه سرد شده

 

امام زمان

حالا بیاید برای تموم شدن زمستون دعا کنیم:

الهی عظم البلا و برح الخفاء وانکشف الغطاء وانقطع الرجاء و ضاقت الارض و منعت السماء

و انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی شده و ارخاء 

 اللهم صل علی محمد و ال محمد اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذالک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

 یا محمد و یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و نصرانی فاانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان،الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی ادرکنی الساعه الساعه الساعه العجل العجل العجل

یا ارحم الراحمین بحق محمد و اله الطاهرین

امام زمان


نوشته شده در جمعه 92/2/20ساعت 11:21 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

شهید علی محمد جوکار

دلم برای پسرم تنگ شده بود که یک شب علی محمد را در خواب دیدم ،دستانش سبز شده بود.

گفتم : مادر کجا بودی؟ چرا دستانت سبز شده؟

گفت : پرونده ها رو می نویسم.

- پرونده چی؟

- اونجا هرکی قبول بشه،من پرونده اش رو می نویسم.

- یعنی شهید بشه؟

- آره

- پسر داییت (پسر برادرم رفته بود جبهه،خبری ازش نداشتیم.مجروح شده بود،گفتن شهید شده) هم پیش شماست؟

- نه اون با ما نیست.اتفاقی واسش نیفتاده،بر می گرده،ناراحت نباشید.

- علی اکبر چطور؟(اونم خبری ازش نبود که بعد از هفت سال معلوم شد شهید شده)

- آره اون شهید شده.خودم پرونده شو نوشتم. 

شهادت

بچه نوشت: انشاالله یه روزم با دستای سبزشون پرونده قبولی ما رو بنویسن...

 


نوشته شده در جمعه 92/2/20ساعت 10:47 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

مختص سه تفنگدار.سه تفنگدار سه دوستن که تصمیم گرفتن تفنگدار باشن(البته اگر لایق باشن).خل و چل تر از خودشون من تاحالا ندیدم.کلا عالمی دارن برای خودشون...این راه تفنگدارهای بیشتری لازم داره.تو تفنگدار میشی؟؟؟  


نوشته شده در جمعه 92/2/20ساعت 12:3 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

بچه

کوچیک که بودیم دلهای بزرگی داشتیم؛

حالا بزرگیم با چه دل های کوچیکی

کاش دلامون به بزرگی بچگی بود...

 

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلب ها در چهره بود...

بچه


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/19ساعت 2:17 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

"بخارای من،ایل من" 

حکیم میرزا جهان گیرخان قشقایی و از مجتهدان شیعه

همونطور که از اسمشون مشخصه ترک قشقایی بودن(قشقایی یه ایل ترک زبان بزرگ در استان فارس و استان های مجاوره).

در سمیرم به دنیا اومدن و تا 40 سالگی مثل بقیه ایل نشین ها به زندگی عشایری مشغول بودن(والبته استاد موسیقی).تو 40 سالگی یه روز میرن اصفهان برای تعمیر تارشون و اونجا کسی متوجه نبوغ فراوان حکیم میشه و بهش میگه بجای این کارها برو دنبال علم و دانش

و کلا متحول میشن و در اصفهان می مونن و اینقدر درس میخونن که به درجه اجتهاد میرسن!

و شاگردهایی مثل مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، حکیم و علامه بزرگ حاج آقا رحیم ارباب، محمد علی حکیم الهی فریدونی، حکیم آیت الله نخودکی، آیت الله سید حسن مدرس و ده ها عالم و علامه بزرگ دیگه رو تربیت کردن.

اینطور که نقل شده از درجات معنوی خاصی برخودار بودن...

 

کلا من شیفته ی این عزم شونم.خیلی حرفه تو 40 سالگی آدم بزنه تو همچین کاریا!اونم واسه کسی که 40 سال در واقع مطرب بوده!!!

اینجاست که شاعر میگه:

همت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جایی رسیده اند

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/19ساعت 1:20 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم

عیبش مکن که خاک رخ هفت کشور است

 

    

و این یک دهم از زیبایی های شیراز عزیز نبود!

شاعر میگه:اگرچه زنده رود آب حیات است

ولی شیراز ما از اصفهان به...!


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/19ساعت 12:36 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

کسایی که تو این دنیا

حساب ما رو پیچیدن

یه روزی هرکسی باشن

حساباشونو پس میدن

تفاوت

بذار بازی کنن بازم

برات با همین نقشه

خدا هرگز کسایی رو

که حق خوردن نمی بخشه

تفاوت

کسایی که به هر راهی

دارن روزی تو میگیرن

گمونم یادشون رفته

همه یک روز می میرن...

تفاوت

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/2/18ساعت 8:48 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

نردبان این جهان ما و منی است

عاقبت این نردبان افتادنی ست

 

لاجرم هرکس که بالاتر نشست

استخوانش سخت تر خواهد شکست

دنیا


نوشته شده در چهارشنبه 92/2/18ساعت 3:33 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

 

میترسم از آنکه بانگ آید روزی

کای بیخبران راه نه آن است نه این

 

حسین پناهی


نوشته شده در سه شنبه 92/2/17ساعت 4:45 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >