سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

سلام به همه دوستای عزیزم.

من میرم تا وقتی که...

خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم.

گل تقدیم شماخداحافظ همه تونگل تقدیم شما

          


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/15ساعت 8:7 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

دیدم دوستان همه هنرمندن خواستم کم نیارم!

 همه انگشت به دهن موندن از این دستپخت بی نظیر!حتی این فسقلی!

 

غذا

 

یکی از خوشمزه ترین و موقوی ترین غذاهای دنیا! 

کلم پلــــــو شیــــــــــرازی

غذا

پ.ن:شرمنده که خوشگل مُشکل نیست،حوصله ی قِر و فِر دادن به غذا رو ندارم!

****************************************

خوشمزه ترین سالاد دنیا:

سالاد

البته خدمت همه به خصوص آقایون که فقط تو امر مهم ِ خوردن همکاری می کنن باید عرض کنم سالاد به این خوشگلی در ابتدا اینجوری تهیه میشه

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

تازه اگه یکی مثل من درستش کرده باشه،ده بار توش ناخونک زده،در نتیجه از نظر بهداشتی آنتی باکتریاله!پوزخند


*********************************************


این که دیگه عـــــــــالی!اصن حرف نداره!

فــــــــــالوده شیـــــــرازی

البته اون بالایی مال مردمه. من از این شکلیش بیشتر لذت میبرم:

پ.ن:

1)تا فالوده شیراز رو نخورید نمی فهمید به چی میگن فالوده!


 2)درست کردنش کارهرکس نیست.خیلی سخته!


نوشته شده در سه شنبه 92/3/14ساعت 4:32 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

دست نوشته شهیدعلی اصغر اتحـــــــــــــــادی

 

 

دست نوشته شهید علی اصغر اتحادی

 

ما زنده از آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

در مسیر این راه تکاملی که بسوی الله کشیده شده است،سر ها و موانع بسیاری نهفته است که هر کدام در موقعی خاص از تاریخ نمایان شده و راه جویان عاشق را به خود می خواند. یکی از این سر های راه ؛

ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 92/3/13ساعت 10:45 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

فامیل دور!

خداییش یه پا فیلسوفه برای خودش!

فامیل دور

فامیل دور

فامیل دور

دلم نیومد حالا که حرف از کلاه قرمزی شده عکس شخصیت مورد علاقه مو نذارم!

.

.

.

.

.

.

چه موجود نازنینی!

جیگر

 


نوشته شده در دوشنبه 92/3/13ساعت 9:43 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

ما زنـــــــــــــــده از آنیم که آرام نگیریـــــــم

موجیم که آسودگی ما عـــــــــــــــــدم ماست...

 

 

خسته شدم

 

سه چار تا منزل که از این جا دور بشیم به سبزه زارای همیشه سبز دریــــــــا می رسیم

به گله های کف که چوپون ندارن !

به دالونای نور که پایون ندارن !

به قصرای صدف که دربون ندارن !

هرکی که دریا رو به عمرش ندیده

از زندگیش چی فهمیده؟


خسته شدم...

حالم بهم خورده از این بوی لجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

اینقده پابه پا نکن که دوتایی تا خرخره فرو بریم توی لجن...

 


نوشته شده در شنبه 92/3/11ساعت 11:10 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

امسال نیز یکسره سهم شما بهار

ما را در این زمانه چه کاریست با بهار!


از پشت شیشه های کدر مات ماندم

کاین باغ رنگ کار خزان است یا بهار!


حتی تو را ز حافظه گل گرفته ام

ای مثل من غریب در این روزها،بهار


دیشب هوایی تو شدم باز

این غزل صادق ترین گواه دل تنگ ما،بهار...


بهار



 


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/8ساعت 1:32 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

در گذرگاه زمان؛

عشق ها می میرند

رنگ ها رنگ دگر می گیرند...

.

.

.

.

.

.

.

چقد مسخره...!


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 10:44 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

در این شب سیاهم گم گشت راه ِ مقصــــود

از گوشه ای برون آیــ،ای کوکب هدایت


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان،وین راه بی نهایت...

راه بی نهایت


نوشته شده در سه شنبه 92/3/7ساعت 6:18 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

مکالمه ای که منجر به کشف مصدر جدید شد:

من: تو خیلی کینه توزی.

اون: من کجام کینه توزه؟ اگه اینجوریه یکی از کینه هایی رو که من توزیده ام رو نام ببر.

.

.

.

.

و اینگونه بود که مصدری جدید کفش شد!


نوشته شده در دوشنبه 92/3/6ساعت 11:39 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

 "مهندس شاعر شهید محمد مهدوی" 

تو بمب گذاری سال 87 شیراز به شهادت رسیدن.21سال شون بیشتر نبود.

همزمان تو سه رشته نفت،مدیریت و تفسیر قرآن تحصیل می کردن!

تدریس خصوصی هم میکردن و مسئول واحد شهادت کانون رهپویان وصال هم بودن.(چه طوری وقت می کردن خدا عالمه!!)


همیشه می گفتن:

هرکاری که میخوایید انجام بدید اول ببینید اون کار چه دردی از امام زمان دوا می کنه،بعد انجامش بدید.

 

تو خیابون اصلا سرش رو بلند نمی کرد.گاهی دوستاش به شوخی بهش تیکه مینداختن.

اما همیشه می گفت:

چشمی که میخواد امام زمان رو ببینه،باید خیلی از چیزا رو نبینه.

 

اتاقش رو دو بخش مجزا کرده بود.

یه طرف میز مطالعه اش بود که در و دیوارش پر بود از برنامه هاش و ساعت های کلاساش و امتحاناش و...فقط یه کاغذ بزرگ زده بود دقیقا جلو میزش که توش پر بود از احادیث و روایات در مورد نماز اول وقت!

طرف دیگه اتاق پر بود از عکس علما و جمله ها و احادیث و عکس شهدا و...

جالب ترین بخشش،بخش کتابای غیر درسیش بود. تو هر زمینه ای که به ذهن آدم برسه کتاب بود!


خونه شون جای نسبتا پر رفت و آمدیه.بخاطر همین هیچ وقت پرده اتاقشو کنار نمی زد و بازم میگفت:

چشمی که میخواد امام زمان رو ببینه باید خیلی چیزا رو نبینه.

 

 

 

شعری از شهید مهدوی:

 


جز در ره تو قدم نهادن پوچ است

جان دادن خونگری و مستی پوچ است

 هر جا که نبو نام تو و یاد غرور آور تو

آنجاست که در سرم هوای کوچ است...

 

شهید محمد مهدوی

 


نوشته شده در یکشنبه 92/3/5ساعت 10:18 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >