سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

 

خب، یه خاطره تصمیم گرفتم براتون تعریف کنم. مربوط به یکی دو هفته پیش میشه!

 

از اثرات امتحان هندسه:

 

از امتحان اومدم خونه، کیفمو میندازم رو زمین، چادرمو میندازم رو صندلی، بعد جورابامو در میارم صــــــــاف میندازم تو آشغالی!!!!!!!!!!!!!!!!!

خخخخخخخخخ! ههههههه!


(البته لازم به ذکر است که من از اونجایی که خیلی دختر تمیزی هستم جوراب کثیفامو میندازم تو یه سبدی که سمت راست میزمه. سطل آشغال هم سمت چپ میزه. من فقط راست و چپمو قاطی کردم! وگرنه اونقدرا هم شـــــــووووووووت نیستم!)

 


نوشته شده در دوشنبه 92/3/13ساعت 2:20 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

آقا من یه تصمیم گرفتم در حد تصمیم صغری!!!!!

می خوام از فردا راه بیفتم تو خیابون بگم:

 

به

پسر داییِ پسرعموی شوهرخواهرِ من

رای بدید!!

 

نامزد شورای شهر شده!

پز دادن داره ها! نه؟

خخخخخخ! 


نوشته شده در دوشنبه 92/3/13ساعت 8:35 صبح توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

 

انقلابی کیست؟ هر کس ادعای انقلابی گری می کند؟

آیا انقلابی کسی است که مشوّق هرج و مرج باشد! شعارهای تند بدهد؟ از خط معینی دفاع کند؟

انقلابی باید معیارهای صحیح داشته باشد و هر کس ادعایی نکند.

انقلابی:

1.      منفعت و مصلحت خود را زیر پا بگذارد، آماده ی شهادت باشد.

2.      معیارهای انقلاب اسلامی را در نفس خود و در اخلاق خود پیاده کند.

3.      متقی باشد، عادل باشد، شجاع و فداکار باشد، مومن باشد.

4.      در عمل نیز ایثار و ایمان و تقوای خود را نشان داده باشد.

5.      تجربه داشته باشد، در عمل پاکی و آمادگی شهادت خود را ثابت کرده باشد. در برابر شکنجه و درد و خطر و مشکلات و امتحانات سخت پیروز شده باشد.

آیا ممکن است هر کس بیاید و شعارهای انقلابی بدهد و دیگران را به حربه ی ضد انقلابی بودن بکوبد که این خود بزرگترین دلیل ضد انقلابی بودن است.


این هم بخشی از یادداشت های شهید چمران بود. گاهی که نوشته های شهدا و امام و برخی روشنفکران قدیم(30،40 سال پیش) رو می خونم احساس میکنم این نوشته هاشون کاملا با زمان ما تطابق داره و فقط مربوط به اون دوران نیست. حالا که یه آدم میتونه حرفی بزنه که تا 40 سال هنوز تازه و کاربردی باشه و حتی بیشتر مثلا ارسطو یه نظریه میده که تا 2000 سال همه قبولش داشتن، چطور ممکنه خدا نتونه یه کتابی بنویسه که 1450 سال بعدش هم هنوز تازه و عملی باشه؟؟؟؟(البته منظورم اینه که کتاب بفرسته. سبحان الله) اونوقت بعضیا بهم میگن قرآن به درد همون 1400 سال پیش می خورد! در حالی که خودشون مثلا اگه یه جا یه حرف از سقراط ببینن کلی تحسین و تمجید می کنن و میگن باید به این حرف عمل کرد! برای من جالــــــبه! البته من هیچ مشکل و دشمنی با سقراط ندارما! فقط مثال زدم که گاهی آدم برای از زیر یه کاری در رفتن هرجوری هست دنبال بهانه می گرده، حتی بهانه های کودکانه و احمقانه! امان از هنگامی که آدم رو دنده ی لجبازی بیفته و نخواد منصف باشه... امــــــان...

راستی شما دیروز مناظره رو دیدین؟؟؟؟ یا سرتون تو کتابا و جزوه های خودتون بود؟؟ من که دیدم! خب به نظرم خیلی مرحله ی اولش مفید بود! از اونجایی که اقتصاد خیلی مهمه یه چندتاییشون از نظر من کنار رفتن! خب، البته من بیشتر مشتاق مناظره فرهنگی هنری هستم! چون خیلی از اقتصاد سر در نمیارم!!! یه چیزی که این مناظره خیلی خوب نشون داد و به خود من به عنوان یه ایرانی کلی احساس خوب داد این بود که در آرامش کامل و فضای دوستانه و بدون جنجال برگزار شد. واقعا جای شکر هست که نامزدهای چنین فهمیده ای داریم. یه برداشت دیگه هم که میشه تقریبا و البته نه با اطمینان از این موضوع گرفت اینه که نامزدهای انتخاباتی به عشق قدرت نامزد نشده اند و شاید هدفشون واقعا خدمت بوده. این یه آرامش بزرگ به آدم میده،نه؟ امیدوارم که این طور بوده باشه و امیدوارم که نامزدی که رییس جمهور میشه به شعارهایی که داده عمــــل کنه. به امید ایرانی آباد و سرافراز همچون همیشه!

 


نوشته شده در شنبه 92/3/11ساعت 2:59 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

 


استعمار برای آن که آدمی را استثمار کند، اجبارا او را به اسارت می کشد، اسیر میکند، شخصیت انسانی او را می کشد، فرهنگ ملی و تُراث مذهبی او را از او می گیرد، رابطه ی او را با تاریخ گذشته اش قطع می کند، آدمی بی ریشه و بی شخصیت و گمشده در عالم و بی نام و نشان در تاریخ بوجود می آورد، آن گاه قادر است او را به اسارت بکشد و آنگاه استثمارش کند و از قدرت و نیروهای وی و منابعش استفاده کند.

برای آزادی از استعمار، آدمی باید راه را بپیماید، باید خود را آزاد کند، برای آزادی خود باید ابتدا شخصیت خود را، ماهیت خود را بیابد، جای خود را در تاریخ و در عالم پیدا کند، باید کسی باشد تا بر خود بتواند تکیه کند، اینجاست که باید به فرهنگ ملی و تراث تاریخی خود، متوسل شود، ماهیت خود را کشف کند تا خودش بشود و از بردگی آزاد گردد.

...

حکومت ها به سه فاکتور مهم اعتنا می کنند: 1- قدرت نظامی   2-سلطه ی سیاسی   3- پیشبرد اقتصادی

و هنگامی که دولتی در این سه اصل پیروز شد، او را قوی و پیروز به حساب می آورند. اما برای ما، در عین توجه به اهمیت این اصول، معیارهای دیگری مطرح است که چه بسا این عوامل را فدا می کنیم. معیار ها و ارزش های ما بر اساس زیر دور می زند:

1- راستی، درستی و کمال

2- حق و حقیقت که منشا آن خداست

3- آزادی انسان از بندها و قیدها و اسارت ها ، از دیکتاتوری و از استعمار خارجی

4-      احترام به انسان، التزام به ارزش های انسانی و آزادی از استعمار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، آزادی از طاغوت ها از خودخواهی ها، غرور، تکبر، فساد، ظلم و زور.

اینا قسمتی از دست نوشته های شهید چمران بود.

باید حواسمان را جمع کنیم. کسی که به او رای میدهیم یا طرفدار او هستیم آیا به دنبال رهایی از استعماری که غرب می خواهد بر ما تحمیل کند، هست؟ آیا حاضر است گاهی قدرت نظامی، سلطه ی سیاسی و حتی پیشبرد اقتصادی را فدای هدفهای والاتری کند؟ آیا از دیکتاتوری بیزار هست؟ آیا آرمانش آزادی هست؟ آیا از خودخواهی، غرور و تکبر آزاد هست؟ آیا به دنبال ریشه کن کردن هرگونه فساد در جامعه هست؟ آیا با ظلم مخالف هست؟

خــــــــــــوب حواستان را جمع کنید. یادتان باشد حـــــرف خوب را همه می زنند و مهم عمـــــل است. راه تشخیص این که آیا کسی حرفش را عملی می کند یا نه نگاه به گذشته ی او و حرفهایش و عمل هایش است.آیا در گذشته به حرفهایش عمل کرده؟ اگرنه، اکنون امید عمل داشتن از او خوش خیالی ست.

خـــــــــــــوب حواستان را جمع کنید.  دشمن در کمیــــــــن است.

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/9ساعت 8:35 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

کجایند مردان بی ادعا؟
رجایی و همت کجا ما کجا؟

در این عرصه ی زور و مال و ریا
کجایند مردان پاک خدا؟

چه جایی برای صفا و دعا؟
در این روزهای "من" ! و "غیر"، لا!
چرا پیش اویند همه خوب ها؟

کجایند مردان بی انتها؟
که جاشان چه خالیست در بین ما!

بیایید ماهم "خدایی" شویم
درون گروه رجایی شویم

کمی مرد باشیم و راهی شویم
امید است صاحب زمانی شویم


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/9ساعت 2:30 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

دنیا رو بی تـــــــــــــــــــو نمی خوام یه لحظه


دنیا بی چشمــــــــــــات یه دروغ محضه



سلام ای غروب غریبانه ی دل


کاش میدانستم دوست داشتن را چگونه دوست می داری تا همانگونه دوستت داشته باشم...
البته می دانم تو از من تنها یک زندگی پاک می خواهی و من اینچنین درمانده شده ام از لبیک گفتن به خواسته ات...

 

واقعاً...


تا که به نامت آقا جون، رفیق و آشنا شدم

از همه جا از همه کس، بریدم و جدا شدم


قایقی ساخته ام...

دلم در این آرزو می سوزد:
.

.

.
چه خوش است صوت قرآن ز تـــــــــــــــــــــــو دلربا شنیدن
تنها همدم آدم های تنها...


نوشته شده در یکشنبه 92/3/5ساعت 9:0 صبح توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

کنارش که نشستم سلام کرد

قیافه اش بدجوری به دلم نشست ولی...

نفهمیدم چرا!

کمی که گذشت یادم افتاد

مرا یاد کودکی هایم می انداخت

یادِ روزهای پاکی که کنار آدم های پاک بودم

 کنار بچه های پــــــــــــــــــــــاک!

کمی که گذشت فهمیدم

بوی او که ذهن مرا درگیر کرده بود چه بود!

بوی قــــــــرآن می داد...

بوی پاکـــــــ قرآن 


نوشته شده در شنبه 92/3/4ساعت 3:3 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی، علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی، علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

مگر می شود تمام کرد ذکر علی را؟ زیباترین سروده ی هستی، علـــــــــــــــــی

امروز که جمعه ست، نام علــــــی و مهـــــــدی بدجوری به هم گره خورده...

این پدر و پسر میخوان امروز آتیش به دل عاشقا کنن، میخان که دست بگیرن و از این زمین جدا کنن

دستاتو بالا بردی؟

از ذکر علی مدد گرفتیم         آن چیز که می شود گرفتیم

در بوته ی آزمایش عشق       از نمره ی بیست، صد گرفتیم

سلام امام عاشقـــــــــــــــــــا! تولدت مبـــــــــــــارک!

یه شعر خوشمل هم آقاسی خونده میذارمش تو ادامه مطلب! ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 92/3/3ساعت 1:50 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

 

شده ام تـــــــــــــــــــوپ!

دیدی دوباره همه به تو پاسم دادند؟

گفتند دیگه تو و او...

هرکی دیدم گفت مگه این نوکر ارباب نداره؟

اونی که بهم راهو می گفت دیگه باهام تموم کرد...

گفت تو و امام زمانت

مرا به تو سپرده اند...

دیگر جز تو کسی را ندارم...

دریابــــــــــــــــــم!

دریـــــــــــــــــــایم کن!

دریـــــــــــــــــــــاب منِ خسته ی بی همره را...

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/2ساعت 3:11 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

 

من افتخار می کنم که از نسل رستمم

و مردمی رستم گون

که جوانمردی را به هیچ قیمتی نمی فروشند

من افتخار می کنم که از نسل سیاوشم

و مردمی سیاوش گون

که پای آرمانشان حاضرند خون بدهند

من افتخار می کنم که از نسل آرشم

و مردمی آرش گون

که با تمامی قوا برای پیروزی تلاش می کنند

من افتخار می کنم که از نسل کورشم

و مردمی کورش گون

که همیشه بدنبال عدالت و آزادی اند

من افتخار می کنم که از نسل کریمم

و مردمی کریم گون

که در پادشاهی هم، نماینده ی مردم اند

من افتخار می کنم که از نسل نصیرم

و مردمی نصیر گون

که علم را حتی در برابر حمله ی مغول ها حفظ می کنند

من افتخار می کنم که از نسل بو علی هستم

و مردمی بوعلی گون

که علم را حتی اگر در ثریا باشد، پیدا می کنند

من افتخار می کنم که از نسل حافظم

و مردمی حافظ گون

که عشق را هرگز فراموش نمی کنند

من افتخار می کنم که از نسل ریزعلیم

و مردمی ریزعلی گون

که حاضرند خود را فدای نجات دیگران کنند

من افتخار می کنم که از نسل خمینیم

و مردمی خمینی گون

که یکصدا فریاد می زنند:

دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند

آری، من ایرانیم

و به ایرانی بودنم افتخار می کنم

چون فرهنگ ما، تاریخ ما، مردم ما

هرگز پوچ نبوده اند

و شجاعت و جوانمردی و رشادت و فداکاری و عدالت و آزادگی و محبت و تمام خوبی ها

در تمام ثانیه ها

در رگ مردم من جریان داشته است

من به ایرانی بودنم افتخار می کنم

دریغ است ایران که ویران شود                کنام پلنگان و شیران شود

من نمی گذارم ایران ویران شود!

دوباره می سازمت وطن، اگرچه با خشت جان خویش...

 


نوشته شده در یکشنبه 92/2/29ساعت 12:47 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >