سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

کنارش که نشستم سلام کرد

قیافه اش بدجوری به دلم نشست ولی...

نفهمیدم چرا!

کمی که گذشت یادم افتاد

مرا یاد کودکی هایم می انداخت

یادِ روزهای پاکی که کنار آدم های پاک بودم

 کنار بچه های پــــــــــــــــــــــاک!

کمی که گذشت فهمیدم

بوی او که ذهن مرا درگیر کرده بود چه بود!

بوی قــــــــرآن می داد...

بوی پاکـــــــ قرآن 


نوشته شده در شنبه 92/3/4ساعت 3:3 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |