سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

در این کوچه هایی که تاریک هستند،من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم...

ترس

 


نوشته شده در سه شنبه 92/5/22ساعت 12:52 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

وقتی بودن را برنبودن سودی نیست،بودن را چه حاصل جز غریق دریای بود ها شدن...؟

 

 

(استفهام انکاری نیستا!واقعا برام سواله.)

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/5/21ساعت 6:3 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

خـداونـد از نـگاه ملاصدرا........


خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!



از سخنان ملاصدرای شیرازی

 

منبع: وبلاگ صبح نزدیک


نوشته شده در یکشنبه 92/5/20ساعت 1:30 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

آب خالص در فشار یک اتمسفر همیشه در چه دمایی به جوش می آید؟

 

 

فک می کنین خیلی سوال آسونیه؟ یکم بیشتر دقت کنین! برای جواباتونم دلیل بیارین لطفا!


نوشته شده در یکشنبه 92/5/20ساعت 1:20 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را


ساقی امشب می کند تعطیل این میخانه را


گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید


خورده یا ناخورده باید ترک کرد این خانه را

 

پ.ن: بارون این چند روزه به نظرم جایزه ی خدا بود! وگرنه کی این موقع سال شیراز بارون میومد؟

 

هوا بارونیه دلم گرفته

دوباره ابر چشمام نم گرفته... 


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/17ساعت 3:26 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

"این همه جوان بیکار در مملکت خودمان داریم، پولمان اضافه آمده که خرج فلسطین و سوریه و لبنان می کنیم؟ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است..."

حتما شما هم این مدل حرف ها را شنیده اید و اصلا شاید برای خود شما هم سوال باشد. مبحث کاملا روشن است که هدف آمریکا  و اسرائیل از اتفاقاتی که در سوریه به راه انداختند از بین بردن نظام سوریه به عنوان کشور حامی فلسطین، ایران و حزب الله می باشد. که اگر محور مقاومت در سوریه و حزب الله لبنان شکسته شود، بعید نیست صحنه هایی که از حمص و حلب و دمشق می بینی فردا روزی در تهران و شیراز و ... ببینی.

بودجه وزارت دفاع از بودجه وزارت کار و رفاه و ... مجزاست. وزارت دفاع وظیفه دارد که امنیت کشور را در مرزها تامین کند و دفاع از سوریه، فلسطین و ... عقب دادن این مرزها و دفاع از آن هاست.

چرا بودجه های میلیاردی کشور که صرف فوتبال می شود و حیف و میل کردن بیت المال توسط برخی افراد اعتراضی را به دنبال ندارد؟

اصلا مگر مکتب ما مکتب حضرت زهرا(س) نیست که اول برای همسایه اش دعا می کرد بعد برای خودش؛ مگر مکتب ما مکتب پیاممبر (ص) نیست که فرمودند " اگر صدای ناله مسلمانی که از تو طلب کمک می کرد را شنیدی و یاری اش نکردی از ما نیستی."

خب البته حق  هم داری. مگر صدا و سیما چقدر ترس خواهران سوری تو از حقوق بگیران کثیف عربستان و شیعه کشی خان العسل را به تو نشان داد که بدانی کمی دورتر از کشور آرام تو چه خبر است؟ رسانه های ما حتی شک دارند که شهدای دفاع از حریم حضرت زینب (س) را "شهید" بنامند و شاید تقیه می کنند که به آن ها کشته می گویند.

مکتب ما مکتب امام روح الله است که فرمود: "من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمتم وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند." 


نوشته شده در شنبه 92/5/12ساعت 5:45 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

حجم هندسی مرگبار

 

گندابی برآمده بر شانه ی زمین

 

شبحی پر حفره و مخوف

 

هر حفره دیده بان گرازی

 

از حرص برخاسته

 

نعره ی خنده ای کریه

 

که آسمان درخت و ترانه را

 

اشغال کرده است

 

ولگردی مست و بی سرپرست

 

جیب بری مدرن

 

از نواده های آتابای

 

گرازی با دو نیزه تیز بر پیشانی

 

که رد پایش را در همه ی مزرعه ها دیده اند

 

انباری از براده ی آهن و اتم

 

که یک بار در ناکازاکی و هیروشیما بارید

 

از آن پس درختان

 

از موریانه انباشته می شوند

 

و پرندگان معلول به دنیا می آیند

جل وزغی بویناک

 

چسبیده بر جداره سنگها

 

در حاشیه استراحت مرداب

 

که قورباغه های همزادش

 

در کارخانه های جهان سوم مدیر می شوند

 

مترسکی در باغ جهان

 

که بوزینه ی کبر بر کتفش می خندد

 

شفتالویی کرم خورده

 

که به مدد میخی پولادین

 

به دکل اهتزاز آویزان است

 

کرمی که در خاطرات امپراتوری خویش

 

احساس خوشبختی می کند

 

فربهی فلزین

 

با پهلوهایی بر آمده از چرک و گازوئیل

 

و چشم چاله هایی

 

که آتشدان مخرب را می پاید

 

و با دهانی آتشفشانی

 

کوره های آتش و مرگ را می دمد

افعی خوش خط و خال

 

فرو رفته در مرداب آز و ابتذال

 

زمستان رو به زوال

 

غولی با بارهای هول

 

که در کوچه های زندگی و شالیزار

 

در کوچه های مکاشفه و معدن

 

در کوچه های مدرسه و لبخند

 

به ناهنگام ارابه مرگ می راند

 

زالویی مسلح

 

به پیچیده ترین سلاحهای مکنده

 

گرگی

 

با حفظ خصلت همه ی جانوران درنده

 

هیتلرمآبی در هیئت گوریل

 

که اهلی ترین نوعش را

 

در جنگلهای آمازون دیده اند

 

موش صفت و آزمند

 

که از نعل خر مرده هم نمی گذرد

 

فریبنده تر از شیطان نخستین

بی خداتر از فرعون

 

آتش افروزتر از نمرود

 

و امروز باز نشسته ای فرتوت

 

در پارکهای سرانجام

 

از کار افتاده ای مستأصل

 

که خمیدگی قامت وحشتناکش را

 

با عصایی جبران می کند

 

من از اهالی جهان سومم

 

و با تو با زبان تفنگ سخن می گویم

 

فردا را روشنتر از سحر حدس می زنم

 

که خنده دار تر از مرگ نمرود

 

به نیش پشه ای فرو خواهی ریخت

 

من رد پای فروردین را دیدم

 

بر شانه های برفی تو می رفت

 

و اکنون

 

در فکر پرنده ای هستم

 

که از آسمان سبز می آید

 


((سلمان هراتی))


نوشته شده در شنبه 92/5/12ساعت 12:46 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

قطار می رود

تو می روی

تمام ایستگاه می رود

و من چقدر ساده ام

که سال های سال را

در انتظار تو

کنار این قطارِ رفته ایستاده ام

و هم چنان

به نرده های ایستگاهِ رفته

تکیه داده ام

قطار می رود... 


نوشته شده در جمعه 92/5/11ساعت 2:19 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

صدای فریادهایم را شنیدی؟

...

تا اسراییل رفت. 


نوشته شده در جمعه 92/5/11ساعت 2:10 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

 


All your armies, all your fighters

All your tanks, and all your soldiers


  

Against a boy holding a stone


       
Standing there all alone

 

 

 In his eyes I see the sun


         
In his smile I see the moon

       

 And I wonder, I only wonder
Who is weak, and who is strong?


     

Who is right, and who is wrong? 

 

     
And I wish, I only wish
That the truth has a tongue

 

Palestine is Free...



      

www.takhribchimajazi.ir  ,  www.shiaarts.ir  :منابع دو تا از عکس ها

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/10ساعت 11:14 صبح توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

<      1   2   3      >