سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

یک ماه روزه باید گرفت

تا آماده شد برای انجام تکلیف

تا بتوان محکم قدم برداشت

و سست نشد

تا بتوان محکم گره کرد دستان را

و با صدای گلو نه!

با صدای تنهای گلو نه!

با تمام وجود

با تمام ذرات خود

فریاد آزادی سر داد

فردا،

ما،

باز هم مثل همیشه

می آییم

و مشت می کوبیم

به دهان هر آن کس که انسانیت را به فراموشی سپرده باشد

و هر یک با قدممان، با فریادمان، با حضورمان

سطل آبی می ریزیم

تا اسراییل را

آب ببرد!


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/10ساعت 9:53 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

من به سان کودکی می مانم

 

که کفش های مادرش را به پا کرده

 

کیف مادرش را به دست گرفته

 

و رفتارش،

 

تقلیدی کودکانه است از آنچه از مادرش دیده

 

کودک، مادر نیست

 

اما دلش به نقش مادر را بازی کردن خوش است 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/10ساعت 9:43 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

رفاقت،

 

مرام،

 

معرفت،

 

نیست!

 

چند تا از اردلان های جامعه محمد جواد دارند؟ 

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/5/9ساعت 2:43 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

وقتی خندان ترینتان را در حال گریه ببینی...

نامردی روزگار چشمانت را شور می کند

و گلویت را بغض آگین...


به این فکر میکنم که:

وقتی من اینقدر ناراحت شدم

دخترش چه کشید

و وقتی دختر برای یک پدر معمولی اینچنین می سوزد

زینب برای بابا علی چگونه سوخت؟ 


نوشته شده در سه شنبه 92/5/8ساعت 6:40 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

 

فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

 

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

 

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

 

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

 

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

 

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

 

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

 

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

 

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

 

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

 

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

 

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

 

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

 

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

 

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

 

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

 

عباس را به صورت بابا نگاه بود

 

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

 

رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

 

استاد سازگار

(www.shiaarts.ir)


نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 7:15 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

مرده باد صاحبان آن خندق [ که مومنان را در آن سوزاندند.]

آن آتشی که آتش گیرانه اش فراوان و بسیار بود.

هنگامی که آنان پیرامونش [ به تماشا] نشسته بودند

و آنچه ا از شکنجه و و آسیب درباره مومنان انجام می دادند تماشاگر و ناظر بودند

و از مومنان چیزی را منفور و ناپسند نمی داشتند مگر ایمانشان را به خدای شکست ناپذیر و ستوده

بروج 4تا8


چقدر زیبا خدا تشریح کرده و باز هم گوشه و کنارم می شنوم که می گویند قرآن مال 1400 سال پیشه و بدرد همون موقع می خوره.

می دونید از چی زورم میگیره؟ از چی بغض می کنم؟

از اینکه نخونده، رد کردند

 

رسول الله صلی الله علیه و آله:

مدارا با مردم نیمی از ایمان است و نرمش با آن ها نیمی از زندگی است. 


نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 2:43 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

خوشم میاد چند روز ما دوتا قلاش کامپیوترامون خراب بود، اصلا وبلاگ تبدیل شده به خانه ی ارواح!!!!!!!!!!!!!!

خب من الان چند تا رنگ خدایی بذارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قابل بخشش نیست

 

گفت: شکایت اندوه شدید و غصه ام را فقط به خدا می برم و از سوی خدا حقایقی را می دانم که شما نمی دانید

یوسف 86

 

امیر مومنان علی علیه السلام:

آگاه باشید! عبادتی که در آن تفکر نباشد سودی ندارد 


نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 2:27 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

آن کس که مرا طلب کند، می یابد؛ و آن کس که مرا یافت، می شناسد؛ و آن کس که مرا شناخت، دوستم می دارد؛ و آن کس که دوستم داشت، به من عشق می ورزد؛ و آن که به من عشق ورزد، من نیز به او عشق می ورزم؛ و آن کس که من به او عشق بورزم، او را میکشم؛ و آن کس که من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است؛ و آن که خونبهایش بر من واجب است، پس من خود خونبهای او هستم...


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/3ساعت 4:43 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

[یاد کن] از روزی که به جهنم می گوییم: آیا پر شدی؟ و می گوید: آیا زیادتر از این هم هست؟

قاف30

 

یوم نقول لجهنم هل امتلاتِ و تقول هل من مزید

 

(خب شما فکر نمی کنین من که کتاب حدیث نیستم از کجام این همه حدیث بیارم؟)


نوشته شده در چهارشنبه 92/5/2ساعت 11:44 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

<      1   2   3