سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

چه آدمای نامردی هستیما!

معرفت و وفا هم که تعطیل!

عقل و شعورم که یادش بخیر!

حالا از همه اینا گذشته؛

چه آدمای احمقی هستیم...

خدا


نوشته شده در سه شنبه 92/2/31ساعت 2:27 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

انسان همیشه خود را از طبیعت شریف تر می یابد و خود را از "آن که هست" برتر می خواهد. چه پستند آن ها که فاصله میان "آن چه هست"شان با "آن چه باید باشد"شان نزدیک است و حتی در برخی، هر دو برهم منطبق! حیوان و درخت است که این دو، "بودن"شان یکی است.

هر موجودی در طبیعت، "آنچنان است که باید باشد" و تنها انسان است که هرگز آن چنان که باید باشد نیست.  آمی زاد هرچه روح می گیرد و هرچه از آن که "هست" فاصله می یابد، از آنچه باید باشد نیز دورتر می گردد و این است که هرکه متعالی تر است، از وحشت ابتذال، هراسناک تر است و از بودن خویش ناخوشنود تر و این است فرق میان انسان و حیوان.

انسان


نوشته شده در دوشنبه 92/2/30ساعت 2:53 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

من افتخار می کنم که از نسل رستمم

و مردمی رستم گون

که جوانمردی را به هیچ قیمتی نمی فروشند

من افتخار می کنم که از نسل سیاوشم

و مردمی سیاوش گون

که پای آرمانشان حاضرند خون بدهند

من افتخار می کنم که از نسل آرشم

و مردمی آرش گون

که با تمامی قوا برای پیروزی تلاش می کنند

من افتخار می کنم که از نسل کورشم

و مردمی کورش گون

که همیشه بدنبال عدالت و آزادی اند

من افتخار می کنم که از نسل کریمم

و مردمی کریم گون

که در پادشاهی هم، نماینده ی مردم اند

من افتخار می کنم که از نسل نصیرم

و مردمی نصیر گون

که علم را حتی در برابر حمله ی مغول ها حفظ می کنند

من افتخار می کنم که از نسل بو علی هستم

و مردمی بوعلی گون

که علم را حتی اگر در ثریا باشد، پیدا می کنند

من افتخار می کنم که از نسل حافظم

و مردمی حافظ گون

که عشق را هرگز فراموش نمی کنند

من افتخار می کنم که از نسل ریزعلیم

و مردمی ریزعلی گون

که حاضرند خود را فدای نجات دیگران کنند

من افتخار می کنم که از نسل خمینیم

و مردمی خمینی گون

که یکصدا فریاد می زنند:

دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند

آری، من ایرانیم

و به ایرانی بودنم افتخار می کنم

چون فرهنگ ما، تاریخ ما، مردم ما

هرگز پوچ نبوده اند

و شجاعت و جوانمردی و رشادت و فداکاری و عدالت و آزادگی و محبت و تمام خوبی ها

در تمام ثانیه ها

در رگ مردم من جریان داشته است

من به ایرانی بودنم افتخار می کنم

دریغ است ایران که ویران شود                کنام پلنگان و شیران شود

من نمی گذارم ایران ویران شود!

دوباره می سازمت وطن، اگرچه با خشت جان خویش...

 


نوشته شده در یکشنبه 92/2/29ساعت 12:47 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

اخوان


نوشته شده در شنبه 92/2/28ساعت 9:26 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

و همه مردم شهر. بانگ برداشته اند

که چرا سیمان نیست ؟!

 و کسی فکر نکرد 

که چرا ... ایمان نیست ...

 و زمانی شده است 

که به غیر از انسان

هیچ چیز ارزان نیست

انسان خوب هستی؟


نوشته شده در شنبه 92/2/28ساعت 2:51 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها

چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

 

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

 

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد

تب غرور چه بالاست بین آدم ها

 

و از صدای شکستن کسی نمی شکند

چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

 

میان کوچه دل ها فقط زمستان است

هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

 

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست

چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

 

و حال آینه را هیچ کس نمی پرسد

همیشه غرق مداراست بین آدم ها

 

غریب گشتن احساس درد سنگینی ست

و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

 

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

 

مگر که کلبه دل ها چقدر جا دارد

چقدر راز و معماست بین آدم ها

 

سلام آبی دریا بدون پاسخ ماند

سکوت گرم تماشاست بین آدم ها

 

چه ماجرای عجیبی است این تپیدن دل

و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

 

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

 

میان این همه گل های ساکن این جا

چقدر پونه شکیباست بین ادم ها

 

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

 

و کاش صبح ببینم که باز

مثل قدیم نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

 

بهار کردن دل ها چه کاردشواری ست

و آن شوق چه کوتاه ست بین آدم ها

 

میان تک تک لبخندها غمی سرخ است

و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

 

بخاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدم ها...

آدم ها...


نوشته شده در شنبه 92/2/28ساعت 3:20 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

دیشب میان مقبره ها قدم می زدم،شاید هوای زیستم را عوض کنم...

اما هوای زیستنم اینقدر آلوده شده که فقط  بارانی شدید میتواند پاکش کند

که دران صورت هم اسید حاصلش جانم را به زوال خواهد کشید...

اما

تو که در هوای من باشی جان را چه خواهم؟

در دل شب میان مقبره ها قدم میزدم گویی از زمان خارج شده بودم فقط می دانم نیمه شب بود...

از هر گوشه صدای ناله ای روح را نوازش می کرد

و همچنان قدم میزدم

تا چشم کار میکرد قبر بود و قبر بود و قبر

و احساس فقط نزدیکی بود و امنیت...

هنوز نمی دانم که چگونه به مهمانی شبانه آسمانیان دعوت شدم...

شاید فقط یکبار طعمش را چشاندند تا عمری در حسرتش بسوزم

نمی دانم.

هرچه که بود زمین همیشگی نبود

قطعه ای از بهشت بود که شب ها میهمانی ها داشتند

سراسر حضور...

 

پ.ن:نیمه شب آرزوها،میهمانی عاشقان،گلزار شهدا، و من که وصله ی ناجور این ضیافت بودم...

 

خرم دل آنکه همچو حافظ        

جامی ز می الست گیرد


نوشته شده در شنبه 92/2/28ساعت 2:27 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

کبری: اکبر؟ به نظر تو آقای x بهتره یا آقای y؟ تو به کدوم یکی رای میدی؟

اکبر: رای؟ هه! من اصلا نمی خوام رای بدم!

کبری: اِ چرا آخه؟

اکبر: رای بدم که چی بشه؟ من از این دولت راضی نبودم پس چرا باید رای بدم؟

کبری: اصلا گیریم که این دولت خوب نبوده باشه. این که تو رای ندی باعث میشه دولت بعدی خوب بشه؟ نه. فقط همه چیز رو بدتر میکنه. این حرکتت یعنی تو به دیگران اجازه میدی برات تصمیم بگیرن و به هرچی اونا انتخاب کنن راضی هستی. پس حواست باشه اگه دولت آینده خوب نباشه و رییس جمهور لایق نباشه تو حق اعتراض نداری؛ چون رای ندادی.

اکبر: حالا به فرض من رای هم بدم. رای من که تاثیری نداره!

کبری: همینه دیگه. فکر میکنیم رایمون تاثیر نداره درحالی که قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

اکبر: من منظورم این نبود.

کبری: پس منظورت چی بود؟

اکبر: منظورم این بود که رییس جمهور از همین الان مشخصه. رای دادن مردم هم فقط برای حفظ ظاهره و گرنه درنهایت با تقلب اونی که قراره رییس جمهور بشه، میشه.

کبری: معلومه دشمن حسابی مغزتو خورده ها! از هر کاندید یه نماینده پای صندوق رای هست. بنابراین تو شمارش آرا ممکن نیست تقلب رخ بده. کلی دلیل دیگه هم هست. تازه اگه یک درصد هم احتمال بدی تقلب نمیشه باید رای بدی تا اگه اون یک درصد اتفاق افتاد بعدا بتونی و حق داشته باشی حرف بزنی.

اکبر: خیلی خب، آقا! من تسلیم! حالا به کی رای بدم؟ کسی نیست!

کبری: در وهله ی اول رای دادن مهمه بعد به کی رای دادن. باید به کسی رای بدی که سابقشو و دیدگاهشو و قدرت اجراییشو درآوردی و از این لحاظ از همه بهتر بوده. نه این که مثلا یکی رو چون ازش خوشت میاد بهش رای بدی.

اکبر: باشه. ولی تو عجب آدمی هستیا! هیچوقت کم نمیاری!

کبری: ما اینیم دیگه! شمام یکم اطلاعاتتو زیاد کنی مث من میشی!

***********

اصغر، برادر دوقلوی صغری از مدرسه به خانه میاید و صغری را می بیند که دارد با کامپیوتر کار می کند.

اصغر: صغری؟ داری چیکار میکنی؟

صغری: دارم درباره کاندیدهای ریاست جمهوری تحقیق میکنم ببینم کدوم بهتره.

اصغر: جان؟ بیکاری؟ تو که نمی تونی رای بدی. این کارا چیه؟ پاشو میخوام بازی کنم.

صغری: درسته من نمی تونم رای بدم ولی دلیل نمیشه رای من تو صندوق نره! ما آدما قادریم روی هم تاثیر بذاریم. حالا

اگه مثلا بابای من وقت نمی کنه درباره ی نامزدها تحقیق کنه من می تونم این کارو انجام بدم و بهش اطلاعات بدم تا

درست انتخاب کنه. هم روی رای خانوادم میتونم تاثیر بذارم هم روی بقیه. حتی اگر نظر دوست همسن خودمو هم تغییر

بدم، اون می تونه روی خانوادش که رای میدن تاثیر بذاره و اینطوری میشه که من بدون این که رای بدم رایمو وارد

صندوق میکنم. تو هم بهتره همین کارو کنی. دیگه داری بزرگ میشی. تا کی میخوای توی دنیای بچه گانه ی خودت بازی

کنی و در غفلت به سر ببری؟ وقت بیدار شدنه.

 


نوشته شده در جمعه 92/2/27ساعت 4:10 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

بسوختیم در این آرزوی خام و نشد...

انتظار


نوشته شده در جمعه 92/2/27ساعت 2:28 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

الهی یک عمر تو را جستجو کردیم ولی تو را نیافتیم.همیشه با ما بودی ولی ما از تو دور.چراکه پرده های غفلت و گناه ما را از راه بازداشته بود،همیشه ندای حق برپا بود.مکتوب های نورانی همیشه با ما بود ولی چشم و گوش ما را آن نور دیدن و شنیدن نبود.

سال ها گفتند و ما شنیدیم و سال ها دیدیم و  عبرت نگرفتیم،اگر بود چند روزی دست از غفلت برداشتن بود و باز غفلت...

وصیت نامه شهید محسن کلانتری فرد

قسمتی از وصیت نامه شهید محسن کلانتری فرد بود.

وصیت نامه شون واقعا تامل برانگیزه!ارزش خوندن رو داره.

 

 متن کامل وصیت نامه 

نوشته شده در جمعه 92/2/27ساعت 12:56 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >