سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

" دیده می شود هر گاه افسری خوب و ورزیده بود، هر گاه مدیری خوب کار کرد، هر گاه شخصیتی بین مردم محبوبیتی کسب نمود، فورا دستگاه های جاسوسی به کار می افتند، و آنان را آن چنان می کوبند که دیگر کاری از دست آنها ساخته نباشد!"   شهید چمران

واقعا آفرین به دشمن ما که این چنین هوشیار است!

و البته وای بر ما که این چنین به دشمن اجازه ی جولان می دهیم... وای بــــــــر ما!


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/23ساعت 4:9 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

نام حسین که می آید اشک در چشم ها جمع می شود، نام ابوالفضل که می آید ناله در گلوها بغض می شود...

چه کار کنیم؟ دست خودمان که نیست... عادت نداریم ...

تولدتان مبارک... ولی... دل همه مان حال و هوای کربلا دارد...

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربــــــلا...

یعنی میشه یه بار دیگه دعوتمون کنید؟ 


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/22ساعت 9:41 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

من یه سوال برام پیش اومده:


از بین یزید و معاویه کدوم یکی بهتر بود؟


یا شاید بگم کدوم بد بود ولی نه بدتر؟


معاویه ای که در ظاهر گناه نمی کرد و خودش رو مومن نشون می داد؟


یا یزیدی که حتی در ظاهر هم از گناه کردن خودداری نمی کرد؟


میشه این سوالو به یه نحو دیگه هم بیان کرد:


ریاکار منافق بهتره یا فاسقی که آشکارا گناه می کنه؟


از یه طرف میشه گفت که ریاکار حداقل ظواهر رو حفظ می کنه و این نشون می ده که یه حرمتی اگر چه کم اما بالاخره یه حرمتی برای ارزش ها قائله.


از یه طرف دیگه هم میشه گفت حداقل ما تکلیفمون با فاسق روشنه. می دونیم کدوم طرفیه.


حالا از نظر شما کدوم بدتره؟


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/22ساعت 9:17 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

از پر ، واز کردن تا پـــــــــــــرواز کردن هنوز فاصــــله است...

پرواز 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/3/20ساعت 2:17 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

" مثل الذین حمّلوا التوراة ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً"

 

"وصف کسانی که عمل کردن به تورات به آنان تکلیف شده است، آنگاه به آن عمل نکردند، مانند درازگوشی ست که کتابهایی را [که هیچ آگاهی به محتویات آنها ندارد] حمل می کند."

 

و مَثَل من هم...

 

پ.ن: عبارت، قسمتی از آیه 5 سوره جمعه است. 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/16ساعت 9:18 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

محمد در غار بود. ندایی آمد:

اقــــــــــراء

بخـــــــــوان!

محمد گفت: خواندن بلد نیستم!

بخــــــــــوان!

به نام پروردگارت که آفرید.


بخوان به نام رهایی! بخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در التهاب شب!

بخوان به نام ساقه ی امید در پهندشت یاس! بخوان به نام خالق خورشید، و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس یلدای بی تنفس دیجور، نورباران کن!

بخوان نبی گرامی! بخوان رسول عشق و امید! بخوان به نام نامی توحــــــــید! 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/16ساعت 9:12 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

آی شهیدا یه عمره دلِ ما تنگه براتون، تنگه براتون

هنوزم توی گوشم می پیچه سوز صداتون، سوز صداتون 

...

ما تو دنیای خاکی اسیریم همرنگ مــــــــــرداب، همرنگ مـــــــــــرداب

 

شما اما تو باغ بهشتید مهمون اربـــــــــاب، مهمون اربـــــــــــاب 

شهید همت 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/16ساعت 2:49 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

از دیو و دد ملــــــــــولم و انســـــــــــانم آرزوست...

انسانم آرزوست... 

پ.ن: مدتی است زندگی را فقط بازی می کنم نه زندگی...

مدتی طولانی ست... 5 سـ ـ ـ ـال 


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/16ساعت 2:42 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

خنده ی از ته دل چند؟

چک

دل خوش سیری چند؟ 

چک 


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/15ساعت 12:22 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

بنظرتون فروشنده سوپری سر کوچمون درباره من چی فکر می کنه؟


آخه هربار میرم یا کارت اینترنت میخرم یا چیپس و پفک و اگه خیلی متفاوت باشه، لواشک!


حتما فکر میکنه یه آدمیم که صبح تا شب پپای اینترنت دارم هله هوله می خورم!!!


نوشته شده در دوشنبه 92/3/13ساعت 2:34 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >