سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

جمله ای که باید با آب طلا نوشت!

گیرم پدر تو بود فاضل        از فضل پدر "تو" را چه حاصل؟


نوشته شده در دوشنبه 92/5/28ساعت 5:17 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

نه، هراسی نیست
من هزاران بار
تیرباران شده ام
و هزاران بار
دلِ زیبای مرا از دار آویخته اند
و هزاران بار
با شهیدانِ تمامِ تاریخ
خونِ جوشانِ مرا
به زمین ریخته اند.

سرگذشت دل من
زندگی نامه ی انسان است
که
لبش دوخته اند
زنده اش سوخته اند
و به دارش زده اند.


آه ای بابکِ خرّم دین
تو لومومبا را می دیدی
و لومومبا می دید
مرگِ خونینِ مرا در بولیوی
رازِ سرسبزی حلاج این است:
ریشه در خون شستن
باز از خون رُستن.

در
ویتنام هزاران بار
زیرِ تیغِ جلاد
زخم برداشته ام
وندر آن آتش و خون
یاز چون پرمِ فتح
قامت افراشته ام.

آه، ای آزادی!
دیرگاهی ست که از اندونزی تا شیلی
خاکِ این دشتِ جگرسوخته با خونِ تو می آمیزد
دیرگاهی ست که از پیکرِ مجروحِ فلسطین شب و روز
خون فرو می ریزد
و هنوز از لبنان
دود بر می خیزد.

سال ها پیش، مرا با کیوان کشتند
شاه هر روز مرا می کشت
و هنوز
دستِ شاهانه دراز است پیِ کشتنِ من
هم از آن دستِ پلید است که در خوزستان
در هویزه، بستان، سوسنگرد
این چنین در خون آغشته شدم
و همین امروز
با مسلمانِ جوانی که خطِ پشتِ لبش
تازه سبزی می زد کشته شدم.

نه، هراسی نیست
خونِ ما راهِ درازِ بشریت را گُلگون کرده ست
دستِ تاریخ ظفرنامه ی انسان را
زیبِ دیباچه ی خون کرده ست.

آری، از مرگ هراسی نیست
مرگِ در میدان
این آرزوی هر مرد است
من دلم از دشمن کام شدن می سوزد
مرگِ با دشنه ی دوست؟
دوستان! این درد است.

نه، هراسی نیست
پیشِ ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
مرگِ ما سهل تر از کندنِ یک برگ است
من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت درش با تبری تیز کمین کرده ست.

دوستان گوش کنید
مرگِ من مرگِ شماست
مگذارید شما را بکُشند
مگذارید که من بارِ دگر
در شما کُشته شوم.


نوشته شده در یکشنبه 92/5/27ساعت 12:5 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

خیلی از شعر این کلیپ خوشم اومد:(ببخشید اشتباه شده بود! اینه:)

http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=240ece82316d86f6a8f25dadbc87e4fa

 

 


نوشته شده در یکشنبه 92/5/27ساعت 11:49 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

می خواهم بگویم طاهره جان!

فرهنگ که سهل است، آمریکا هم که بروی

باز از همه ی ما فرزانه تری


نوشته شده در شنبه 92/5/26ساعت 8:58 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

بعد از 2سال کشتی گرفتن ِترس و علاقه،بالاخره ترس شکست خورد

و حالا طاهره خانم(صلوات!)اول یه راه طولانیه.

یه نکته نچندان مهم: من از چندروز دیگه رسما" دانش آموز فرزانگان نیستم.


پ.ن:

1)خداحافظ مدرسه تیزهوشان،خداحافظ غرورها،خداحافظ من سمپادیم ها،خداحافظ...(شاید برای بقیه قابل درک نباشه اما 90% تیزهوشانیا به خودشون غرّه هستن،حتی اگه بروز ندن)

2)دیگه تو پاتوق فرزانگان نمی نویسم(نه سرپیازم نه ته پیاز).ولی وبلاگ شخصی ساختم.(وصیت می کنم بزنید تو سر رایی بیارینش وب)

hichestan75.parsiblog.com

3)دیگه حرفی نیست.دوستدار اینجا و همه دوستان،طاهره داور.


ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست

بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی...


نوشته شده در چهارشنبه 92/5/23ساعت 3:2 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

در این کوچه هایی که تاریک هستند،من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم...

ترس

 


نوشته شده در سه شنبه 92/5/22ساعت 12:52 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

 

وقتی بودن را برنبودن سودی نیست،بودن را چه حاصل جز غریق دریای بود ها شدن...؟

 

 

(استفهام انکاری نیستا!واقعا برام سواله.)

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/5/21ساعت 6:3 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

خـداونـد از نـگاه ملاصدرا........


خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!



از سخنان ملاصدرای شیرازی

 

منبع: وبلاگ صبح نزدیک


نوشته شده در یکشنبه 92/5/20ساعت 1:30 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

آب خالص در فشار یک اتمسفر همیشه در چه دمایی به جوش می آید؟

 

 

فک می کنین خیلی سوال آسونیه؟ یکم بیشتر دقت کنین! برای جواباتونم دلیل بیارین لطفا!


نوشته شده در یکشنبه 92/5/20ساعت 1:20 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را


ساقی امشب می کند تعطیل این میخانه را


گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید


خورده یا ناخورده باید ترک کرد این خانه را

 

پ.ن: بارون این چند روزه به نظرم جایزه ی خدا بود! وگرنه کی این موقع سال شیراز بارون میومد؟

 

هوا بارونیه دلم گرفته

دوباره ابر چشمام نم گرفته... 


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/17ساعت 3:26 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >