سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

جمعه ی قبل از شنبه ی کانون،

 

هیچ کس حتی فکرش را هم نمی کرد که خواهرش، برادرش، پسرش یا دخترش فردا شهید بشود

 

یک شنبه ی بعد از کانون،

 

خیلی ها جامانده بودند... و حسرت می خوردند از اینکه چرا آن ها...

 

هر روزی می تواند یک "شنبه ی کانون" دیگر باشد...

 

اما برای اینکه در آن شنبه رفت، باید از قبل خود را آماده کرد...

 

نکند شنبه ی بعدی بیاید و ما هنوز خود را برای رفتن آماده نکرده باشیم؟

 

چون نتیجه اش می شود ماندن و یک عمر حسرت خوردن...

 

شاید امروز شنبه ی بعدی باشد، شاید فردا، شاید...

 

پ.ن: یک عمر است برنامه ی زندگی مان را بر اساس ماندن ریخته ایم، چگونه توقع داریم برویم؟ 


نوشته شده در چهارشنبه 92/4/19ساعت 7:42 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |