سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

بسم الله الرحمن الرحیم


بنا به پیشنهادی که دوست عزیزم طاهره چند روز پیش به من داد، تصمیم گرفته ام شیطنت ها و اذیت هایی را که در مدرسه انجام داده ام، بنویسم تا هم مرور خاطره ای باشد برای خودم و هم راهکاری برای دانش آموزان آینده!


دوران مدرسه، دوران فراموش نشدنی است. حال و هوای نشستن پشت نیمکت ها و نوشتن روی تخته سیاه با گچ یا روی تخته وایت برد با ماژیک را هیچ چیز نمی تواند تکرار کند. اما بیش از این ها چیزی که به خاطرات مدرسه جذابیت و گیرایی خاصی می بخشد، برخورد بچه ها با یکدیگر و با معلم است؛ رابطه هایی سرشار از انرژی، نشاط و البته به مقدار کافی شیطنت. به ندرت می توان دانش آموزی را یافت که در طول دوران تحصیل خود حداقل یک بار شیطنت و بازیگوشی نکرده باشد. حتی ساکت ترین و مظلوم ترین دانش آموزان هم وقتی در جو شیطنت بار بین بچه های دیگر قرار می گیرند، تسلیم می شوند.

 

من هم از همان دانش آموزان خوب و سر به راه بودم که البته جوهره ی شیطنت در ذات من وجود داشت و بنابراین به محض قرار گرفتن در شرایط مساعد، این استعداد ذاتی شکوفا شد به طوری که طولی نکشید سردسته ی همه ی بچه های بازیگوش شدم و کمتر شیطنتی اتفاق می افتاد که من در آن دست نداشته باشم. همین موضوع موجب شد که هم اکنون دارای گنجینه ای فاخر(!) از خاطرات جالب و خنده دار باشم. لذادر این جا فرصت را مغتنم می شمارم و از تمام کسانی که موجب شکوفایی این استعداد در من شدند، کمال تشکر را دارم.

امضا: پنجه طلا

 

پ.ن: البته من شاید نتونم خاطرات خنده دارمو جوری بنویسم که خنده دار باشه یعنی طنز نوشتنم خیلی خوب نیست ولی بعضی خاطره ها اونقدر خنده دارن که...من تمام تلاشمو می کنم شما هم سعی کنین همینطوری بخندین! 


نوشته شده در پنج شنبه 92/4/6ساعت 7:34 صبح توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |