پاتوق فرزانگان
گاهی دلم برای صدایت تنگ می شود گاهی دلم برای صفایت تنگ می شود نمی دانم چرا... ولی... تنگ می شود و چرا تنگ نشود؟؟؟ در این جهان زشت دلم برای توی زیبا؟ آری، دلم برای تو تنها تنگ می شود که تو تنهاتر از منی من تو را دارم ولی... تو که را داری؟ در این جهان بی تفاوتی ها بگذار تنها تو را بخوانم و تنها تو را دوست داشته باشم و دلم تنها برای تو تنگ شود برای تو که با تفاوتی و فرق می گذاری میان آدم ها میان خوب ها و بدها بگذار دلم تنها برای تو تنگ شود و قلبم تنها برای تو بشکند و اشکم تنها برای تو خشک شود بگذار تنها باشم آدم ها را نمی خواهم بگذار تنها باشم با تو... وقتی بروم، می دانم از این دنیا تنها دلم برای تو تنگ می شود پس بگذار... سیر نگاهت کنم با تمام وجود بخوانمت و بگذار تو باشی تنها همدم تنهایی های من فقط تو... ای کلام خدا... فقط تو... قرآن...