پاتوق فرزانگان
«بکوشید و خوبی به کار آورید» نکوشید خیطی به بار آورید! الا ظالمان جهان، از چه روی بر این خلق ایران فشار آورید؟! چو از هسته گوییم و نیروی آن سخن را سوی انفجار آورید! چرا در میان سخنهایتان دروغی چنین شاخدار آورید! علوم جهان را که گفته عمو، مُحِقّاید در انحصار آورید؟! به هرجا که دیدید نفعی کلان هجومی چنان لاشخوار آورید! چو مستید از کبر، دیگر چرا سر سفره زآن «زهرمار» آورید(!) فروشی نباشد حق ای ظالمان! هر آنقدر پوند و دلار آورید! ز تحریمتان عزم ما نشکند کجا رخنه در این حصار آورید! بر این گلّه گر فکر گرگی کنید بسی بُز – از این رهگذار- آورید(!) * سیاست دگر بس بوَد، دوستان! دلم را خبر از نگار آورید! دماغم از این بوی بد پر شدهست مرا شمّهای عطر یار آورید! غم و غصّه خوردن چو شغلیست سخت برایم دو تا دستیار آورید! دلم شد خراب از نگاهی و کار شد از دست،تعمیرکار آورید! پی باقلا بار کردن سپس ز کوی نگارم حِمار آورید! ز بهر خسارت چکی پرملاط(!) از آن ماه سرمایهدار آورید! ز شعرم سپس خندهای روحبخش به روی لب روزگار آورید! بخوانید این طنز را و در آن – «چو دیدید سرما، بهار آورید.»(!)
سعید سلیمان پور(www.bolfozool.blogfa.com)