سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

 

قبلا که می خواستم از خاطرات شیطنت هام بنویسم پیش خودم فکر کردم حالا اینکار چه فایده ای داره؟ فقط وقت خودم و شما رو تلف می کنم؟... برا همین هم اینقدر دیر نوشتم؛ در حالی که هنوز هم به جوابی نرسیده بودم.

 

اومدم از خاطرات اول راهنماییم بنویسم نگاه کردم دیدم 87 درصد خاطرات خنده دارم بر می گرده به یک نفر: طاهره (البته نه این طاهره)

 

طاهره ای که توی کلاسمون بود و از روستا اومده بود

 

طاهره ای که بخاطر اینکه دو روز سر کلاس اشتباهی نشسته بود، من و تمام بچه های دیگه یکسال اذیتش کردیم

 

طاهره ای که خوردش کردیم، تحقیرش کردیم، مسخرش کردیم

 

طاهره ای که نمی دونم چه مشکل خانوادگی داشت که نمی تونست درس بخونه و ضعیف بود

 

طاهره ای که شده بود وسیله ای برای خنده و مسخره بازی ما

 

طاهره ای که در برابر 21.5 نفر فقط 0.5 نفر یار داشت

 

طاهره ای که اونقدر اذیتش کردیم، اونقدر لهش کردیم که سال بعد مدرسشو عوض کرد

 

طاهره ای که مثل همه ی بچه های روستایی، پاک و ساده بود

 

طاهره ی روستایی که ساده بود اما ما بچه های شهری اونقدر غل و غش تو اون یک سال بهش نشون دادیم که اونم غل و غش دار شد

 

طاهره ای که اونقدر سادگیشو ازش گرفتیم که یه روز 10، 12 نفرمون رو جمع کرد، دو ساعت برامون حرف زد، با حرفاش با احساساتمون بازی کرد، میون حرفاش گریه کرد و بعد از دو ساعت خیلی راحت گفت دروغ گفتم

 

طاهره ای که هنوز هم بعد از 5 سال، دوستم من و خودشو بخاطر کارایی که با اون کردیم و بلاهایی که سرش اوردیم سرزنش می کنه

 

طاهره ای که هنوز هم وقتی به رفتارم باهاش فکر می کنم عذاب وجدان می گیرم

 

طاهره ای که نتیجه ی اون رفتارهای غیر انسانیم باهاش رو خیلی زود دیدم

 

طاهره ای که یکسال نگذشته بود که حسّ یک لحظه ی اون رو چشیدم و درک کردم و یک هفته دپرس شدم

 

طاهره ای که باز هم هنوز یکسال نگذشته، بخاطر کارهایی که در حقش کرده بودم، دچار بدبختی ای شدم که گفتن نداره و چندین سال طول کشید و هنوز هم گاهی گریبانم رو می گیره

 

طاهره ای که اگه یه روز ببینمش، اونقدر شرمنده اش هستم که حتی قدرت حلالیت طلبیدن هم ندارم

 

طاهره ای که دوستم میگه: ما حتی اگه تهِ خوبا هم باشیم، توی راه بهشت میاد جلومونو می گیره نمی ذاره بریم

 

طاهره ای که وقتی این یکی طاهره برام پیامک میده:" آسمان، وطن پرندگان آزاد است..." یه پوزخند رو لبم می نشونه و باعث میشه با خودم بگم: پرندگان آزاد، نه تو

 

طاهره ای که...

 

فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا جزاءً بما کانوا یکسبون

 


نوشته شده در دوشنبه 92/4/31ساعت 6:25 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |