پاتوق فرزانگان
تو چه ساده ای و من چه سخت فکر می کنم توی آسمان تو جا برای یک درخت هست هیچ کس درِ بزرگِ باغ آفتاب را رو به ما نبست یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار یا مرا ببر توی آسمان آبی ات بکار *** خواب دیده ام دست های من آشیانه ی تو می شود قطره قطره قلب کوچکم آب و دانه ی تو می شود شب ستاره ها از تمام شاخه های من تاب می خورند ریشه های تشنه ام توی حوض خانه ی خدا آب می خوردند من همیشه خواب دیده ام ولی... *** راستی، هیچ فکر کرده ای یک درخت، توی باغ آسمان چقدر دیدنی است؟! ریشه های ما اگر چه گیر کرده است میوه های آرزو ولی رسیدنی ست! (عرفان نظرآهاری)
تو پرنده ای و من درخت
آسمان همیشه مال توست
ابر زیرِ بال توست
من ولی همیشه گیر کرده ام
تو به موقع می رسی و من
سالهاست دیر کرده ام
***
خوش به حال تو که می پری
راستی چرا
دوست قدیمی ات- درخت را-
با خودت نمی بری؟
***