سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

آنچه من دارم ازو، هست خیالی که ز دور
چهره برتافته در آینه ی خاطر من
همچو مهتاب که نتوانیش آورد به چنگ
دور از دست تمنای من و در برِ من
...
می کنم جامه به تن، می دوم از خانه برون
می روم در پی او با دل دیوانه ی خویش
پی آن گم شده می گردم و می آیم باز
خسته و کوفته از گردش روزانه ی خویش

خواب می آید و در چشم نمی یباد راه
یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال
نشنوم ناله ی خود را دگر از مستیِ درد
آه گوشم شده کر یا که زبانم شده لال؟

(سایه)


نوشته شده در شنبه 92/4/8ساعت 2:56 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |