پاتوق فرزانگان
آقا می آیی
اما...
چرا اینقدر دیر؟
چرا اینقدر کُند؟
بگذار ببینم...
آقا کمرت چرا شکسته؟
نکند بار گناه ماست که اینقدر سنگین است؟
آقا زانوانت چرا خمیده؟
نکند تعلل ما مجبورت کرده یک عمر به انتظار بایستی؟
آقا شانه هایت چرا افتاده؟
نکند از بس دستت را برای ما دراز کرده ای و ما نگرفته ایم، افتاده؟
آقا دست هایت چرا می لرزد؟
نکند دست هایمان با آنها بیعت نکرده اند؟
آقا موهایت چرا سفید است؟
نکند غفلت ماست که اینقدر حرص دارد؟
آقا گلویت چرا خشکیده؟
نکند از بس فریاد زده ای برای هدایتمان و ما نشنیدیم...؟
آقا چشم هایت چرا گریان است؟
نکند حال و روز ما اینقدر اسفناک است؟
حاصل این همه ندبه ی پر ریای ما،
نکند تا ظهور قرن ها مانده است؟
پ.ن: خدایا مرا جزء کسانی قرار بده که نمی گویند:چرا مهدی فاطمه نیامد؟
زیرا تو خود میدانی کی باید بفرستی