سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

گرچه با یادش ،همه شب تا سحرگاهان نیلی فام،

بیدارم؛

گاهگاهی نیز،

وقتی چشم بر هم می گذارم،

خواب های روشنی دارم،

عین هشیاری!



آنچنان روشن که من در خواب

دم به دم با خویش می گویم که:

بیداری ست،بیداری ست،بیداری!

اینک،اما در سحر گاهی،چنین از روشنی سرشار،

پیش چشم این همه بیدار

آیا خواب میبینم؟

این من،همراه او؟

بازوبه بازو

مستِ مست از عشق،از امید؟

روی راهی تاروپودش نور

از این سوی دریا،رفته تا دروازه خورشید؟


ای زمان،ای آسمان،ای کوه،ای دریا!

خواب یا بیدار،

جاودانی باد این رویای رنگینم!

 

گل

پ.ن:

1.قلاش بایدشوم تا مخاطب ِ خاص ،دوباره خاص شود...

2.صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم/وین نقش ِ زرق را خطِ بطلان بسر کشیم

 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/4/3ساعت 3:31 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |