پاتوق فرزانگان
هر سال، عید نوروز و دید و بازدید با آشناها و فامیل و دوستان و سیزده بدر و هر سال چهره ها برایمان بیشتر تغییر کرده است نه به این دلیل که سرعت تغییر چهره هر سال بیشتر میشود، نه! چون هر سال تعداد دیدارهایمان کمتر می شود در آن سالهای دور: هر روز چند سال بعد: هر هفته چند سال بعد: هر ماه و اکنون: ؟ بعضی از فامیل هایمان را یکسال بود ندیده بودم! یعنی درست از عید پارسال! هر سال از یکدیگر دورتر می شویم و به پایانمان نزدیک تر پایان محبت ها و باهم بودن ها پایان کمک ها و همیاری ها پایان صفاهای هم صحبتی پایان گردش های دست جمعی و پایانِ... پایانِ خیلی چیزهای دیگر و هر سال تنهاتر می شویم! بیچاره بچه های نسل جدید چون آنها حتی شیرینی آن زمان های دور را ندیدند بازی های امروزشان شده انواع پلی استیشن و ایکس باکس و بازی های ویدئویی و تبلت و موبایل و لپ تاپ و... این ها کجا، لذت هوا کردن بادبادک کجا؟ این ها کجا، لذت درست کردن آدم برفی کجا؟ این ها کجا، لذت فوت کردن فرفره با تمام قدرت کجا؟ این ها کجا، لذت دعوا سر یه دقیقه بیشتر بازی کردن با آتاری کجا؟ این ها کجا، لذت نگهداری از یک گربه نوروزی توی قوطی کبریت کجا؟ این ها کجا، لذت تابستان ها، شب خوابیدن در حیاط کجا؟ این ها کجا، لذت دنبال کردن مرغ های مادربزرگ کجا؟ این ها کجا، لذت مسابقه ی جمع کردن بهار نارنج از زیر درختان کجا؟ بچگی این ها کجا، بچگی ما کجا؟ بیچاره ما! و بیچاره تر از ما، این بچه ها! و بیچاره تر، بچه های ما! حرف من فقط یک چیز است: به زیبایی های فراموش شده بازگردیم