پاتوق فرزانگان
سلام!دیشب حنابندون شهدا بود! یکی به ما خبر داد ما هم که شدیدا کنجکاو! رفتیم ببینیم چه خبره! سرتونو بدرد نمیارم! نه جشن بود و نه خوندن و نه حتی خوشحالی کردن! یعنی برای ما ها که کارنامه هامون سیاه سیاه بود نبود! شهیدا خیلیاشون شب عملیات حنا می بستند روز بعد دوباره حنای خون صورتشونو می گرفت! ما هم دیشب حنا بستیم! حنا بستیم و به شهدا قول دادیم تا سال دیگه راهشون رو ادامه بدیم! تا سال دیگه که بیایم و دوباره حنا ببندیم!حنا بستیم تا هر وقت اون قرمزی رو می بینیم یاد عهد و قول و قرارامون بیفتیم! حنا بستیم که منتظر باشیم! حنا بستیم که مواظب رفتارامون باشیم! حنا بستیم مادرمون حضرت زهرا رو ناراحت نکنیم! حنا بستیم بی تفاوت نباشیم! حنا بستیم از تو لاک خودمون بیایم بیرون! حنا بستیم که فقط به پرواز فکر کنیم! حنا بستیم آروم و قرار نداشته باشیم! حنا بستیم تو شادی ها و تو غم ها هیچ وقت 14 انسان رو فراموش نکنیم! و حنا بستیم تا... حنا بستیم به امید روزی که به جای حنا، خون به سر و صورت خودمون بمالیم! حنا بستیم که خیلی کارا کنیم! خیلی کارایی که تا حالا تو انجام دادشون غفلت کردیم! حنا بستیم که عاشق شیم! شما هم حنا ببندید! در آسمون همیشه بازه! فقط بگو کدوم هفته کدوم روز کجا منتظر رسیدنت شم؟ میخوام کاری بدم دست خودم که خودم بهونه ی اومدنت شم یه تصمیم مهم گرفتم! احتمالا پنجه و هارا از شهر بکننم بیرون.اما چه میشه کرد.من تصمیم خودمو گرفتم! میخوام خودمون رو معرفی کنم.چون بچه ها یه بار به وبلاگ سر میزنن،از اونجایی که نمی دونن ما کی هستیم میرن پشت سرشونم نگاه نمیکنن. پنجه طلا:معرف حضور همه فرزانگانیا هستن،فاطمه(همون زری)!مدرسه رو میزاره رو انگشت کوچیکه ش میچرخونه!از دیوار راست تشریف میبره بالا! خلاقیتش منو کشته(البته از این همه خلاقیت فقط تو ریاضی و فیزیک و شیطنت استفاده میکنه)و اینکه حافظ قرآنه! هارا: شاید هارا رو خیلیا نشناسن.اسمش رایحه ست.ساکت و آروم.عاشق ریاضیه!و اینکه یه اجنبی به تمام معناست!(متولدانگلستان)راستی یادم رفت بگم کونگ فو کار هم هست و زورش خیلی زیاده انگری برد:اسمش فاطمه ست.آخر ایده دادنه!برعکس رایحه و زری و من رشتش تجربیه. بچه پررو:منم دیگه!یعنی اینم نفهمیدی؟؟؟؟ حالا هی به بهونه این که ما نمیشناسیمتون نیا! الان من حجتم را بر شما تمام کردم!! همیشه فکر می کردم تنهایم تا اینکه فهمیدم خداوند تنها تنهایی ست که هیچ تنهایی را تنها نمی گذارد... این کشوری که میخواد مذاکره کنه همون کشوره ها! همونی که یه هواپیمای مسافر بری ما رو بدون هیچ دلیلی زد و این همه آدم بیگناه قتل عام شدن... همونی که چون هیچ دلیلی برای کارش نداشت فقط سکوت کرد در حالی که هموطن های ما از بس برای کشته شدن مظلومانه مادرشون،پدرشون،خواهر و برادرشون زجه زده بودن دیگه صداشون در نمی اومد. خواستیم بگیم اشتباه کردن،ببخشیم شون.اما دیدیم نه!حتی یه معذرت خواهی ساده هم نکردن!! با کی مذاکره کنیم؟؟؟ آخه تا کی باید اینقد ساده لوح باشیم؟ تا کی باید گوشمون به حرفای بقیه باشه،هرچی گفتم بگیم چشم و مثل طوطی تقلید کنیم؟ این همه سرمون اومده بس نیست؟ تقلید تا کی خواب تا کی تا کی باید عقلمون آکبند باشه بسه دیگه حداقل دوست و دشمن مون رو تشخیص بدیم! البته اگه! تو تشخیص دوست و دشمن باز تقلید نکنیم... (تذکر:در عین حالی که دقیقا با خودم و خودتم اما لطفا بهت برنخوره.واقعیت تلخه!) الان یه اطلاعات بیشتری درمورد دارکوب بهتون میدم تا قشنگ ملتفد شید من از چیا خوشم میاد: وقتی نوک دارکوب اولین ضربه را به تنه درخت می زند،سر او باتندی 49/7متربرثانیه به سمت جلو حرکت می کند.نوک پس از 87/1میلی متر نفوذ در تنه درخت متوقف می شود.فرض کنید شتاب ثابت است،بزرگی آن را بدست آورید.(ترجیحا بر حسب g) حالا متعجب شدید؟؟ سه روزه مامان بابام شیراز نیستن دو روزش از مدرسه جا موندم! خونمون شده میدون جنگ! تمام آذوقه هایی که مامانم برام گذاشته بود تموم شده!دیگه پناه بردم به کالباس.اما مگه چندبار آدم میتونه کالباس بخوره!بعدش چی؟؟ تازه نون هم تموم شده!!بی نون چی میشه خورد؟! مهمون اومده بود خونه مون هیچی نبود براش بیارم!حالا پذیرایی پیشکش!جای نشستن هم نبود!آبروم به کل رفت!! من اگه بفهمم کی گفته بود زندگی مجردی و تنهایی خیلی حال میده!!!! آخه آدم نسبتا حسابی!چرا الکی دروغ میگی؟؟ از من به شما نصیحت:هرجا ننه باباتون رفتن مث بچه های 2ساله راه بیفتید دنبالشون برید.وگرنه به بلایی که سر من اومده گرفتار میشید. منم زرنگ تر از این حرفا بودم که به این آسونیا زیر بار برم،نفهمیدم چطوری مامانم 4-5تا هندونه چپوند زیر بغلم،بطوری که کاملا خر شدم!!! بنظرتون تا برگشتنشون زنده میمونم؟؟ دیروز نتایج المپیادها اومد! و فرزانگان ناحیه 2 شیراز مثل همیشه ترکوند!به تمام بچه هایی که قبول شدن تبریک میگم! پنچه طلا هارا تبریک!گل کاشتید!انجمن اسلامی رو سر افراز کردید در راستای سوال های پیچیده یکی از دوستان درمورد کنترل نفس این پست رو گذاشتم.(یکی نیست بهم بگه آخه جوحه تو اصلا میدونی نفس رو با کدوم س مینویسن!) چند وقت پیشا یه کتاب از زندگی شهید مطهری خوندم فهمیدم که ماها نمیتونیم به خودمون بگیم مسلمون چه برسه به شیعه! دوست عزیزم!کدوم یکی از ماها هستیم که همونطور که به بدنمون تمرین های سخت ورزشی میدیم که مثلا بتونیم سر حریفمون رو باپا بزنیم یا تمرینای سخت ریاضی حل میکنیم تا ریاضی مون تقویت شه،به روح مون و نفسمون هم از این تمرینا میدیم تا روحمون پاک،نفسمون کنترل و ایمانمون تقویت شه؟! کدوممون هستیم که همونطورکه هر روز صبح برای کل روزمون برنامه مون رو مشخص میکنیم(حالاچه کاری چه درسی)،برنامه روحمون رو هم مشخص کنیم؟! چسبیدیم به این دنیا و از همه چیز غافل شدیم!آیا هدف ما که نوجوونای 16-17ساله هستیم باید فقط درس خوندن و دانشگاه خوب قبول شدن باشه؟؟ پس برای زندگیت برنامه بریز،مطمئن باش خداهم هواتو داره وکمکت میکنه . قایقی باید ساخت...