سلام اي شب معصوم!
گرگ هاي بيابان را سلام اي شبي که چشم هاي
واعتماد بدل مي کني به حفره هاي استخواني ايمان
و در کنار جويبارهاي تو ارواح بيدها
ارواح مهربان تبرها را مي بويند
من از جهان بي تفاوتي فکرها و حرف ها و صداها ميآيم
و اين جهان به لانه ي ماران مانند است
و اين جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردمي ست
که هم چنان که تو را مي بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را مي بافند