• وبلاگ : پاتوق فرزانگان
  • يادداشت : بعضي و بعضي و من و او!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    گردنم را نزن...؟!؟؟!؟!؟!؟؟؟؟
    مگه قراره گردنمونو بزنه........؟؟؟!!!!
    وقتي اين جملاتتونو خوندم خيلي ناراحت شدم، يعني وااااااي برما که منتظر امامون هستيم و کوچکترين تفکري در مورد اينکه ممکنه امام زمان گردنمونو بزنه داريم...
    ما بايد نگرانيمون اين باشه که نکنه امام زمان ظهور کنه و ما جزو عوام و مردمي باشيم که نه جزو دشمنان امام هستن، نه جزو دوستان، همون طور که اکثر مردم زمان امام حسين بودن...!!
    اگر ما تفکرمون اين باشه که ما يزيد نباشيم که واي برما ، نهايتش خيلي آدم خوبي باشيم ، ميشيم مثل "سليمان خزايي" در زمان امام حسين...!!!

    امام زمان حبيب ابن مظاهر مي خواد تا ظهور کنه، نه سليمان خزايي...!!!
    سليمانم تفکرش همين بود، همش منتظر بود که امام حسين برسه به کوفه و در رکابش باشه...
    همش حواسش بود که جزو دار و دسته يزيد و ابن زياد نشه و با اونا دشمن بود...!!
    ولي وقتي حبيب بهش گفت: مسلم مي خواد قيام کنه، گفت من کاري ندارم ، ميرم يعقوب وار منتظر امام حسين ميشم تا اون بياد و در رکابش باشم...!!!

    بله، ما وقتي بايد نگران گردن زده شدن توسط امام زمان باشيم که منتظر ظهورش نباشيم، اما مايي که مدعي اين هستيم که منتظر واقعي حضرت هستيم بايد خودمونو آماده کنيم و باورمون اين باشه که جزو ياران اصلي امام باشيم...!! همون طور که حبيب اينطور فکر مي کرد و قبل از اينکه امام به کوفه بياد رفت و خودشو به امام حسين رسوند!!!

    به قول استاد پناهيان: نبايد فکر کنيم که آيا 313 نفر تکميل شده اند يا نه...!!
    اگر منتظر واقعي هستيم بايد به خدا بگيم : خــــــــــداااا من کاري ندارم 313 نفر تکميل شده اند يا نه، من مي خوام جزم اينا باشم...!! من بايد جزو اينا باشم!!
    پاسخ

    آدم تا وقتي خودشو از سپاه يزيد نکشه بيرون نمي تونه بره تو سپاه امام حسين(ع) نکتش اينجاست که بايد بين اميد به سپاه امام حسين و ترس از بودن در سپاه يزيد تعادل برقرار بشه مثل قضيه خوف و رجا! چون ديدم اکثرمون اميده رو داريم ولي ترسه رو نداريم اينو گفتم که يه يادآوري باشه!