سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

حق می‌شود انکار و من انگار نــه انگار
مـنــصــور سـر دار و من انگار نــه انگار

بر گُـــرده  ی ادراک حقیــقـت‌ طلبان باز
باطــــل شــده آوار و من انگار نــه انگار

در چـنـگ هـوس ‌هـای خـیابـانی اشباح
عشق است گرفتار و من انگار نــه انگار

در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر
اردو زده تـــاتـــار و من انگار نــه انگار

کُــشتند و دریدند شـکم‌ های زنــان را
سـگ‌ های میانمار و من انگار نــه انگار

فریـــاد از این عصــر تماشاگری مــرگ
خــورشـید سر دار و من انگار نـه انگار


نوشته شده در جمعه 92/7/12ساعت 1:0 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

ای خـواجــه درد نیــــســـت،

و گـــرنه طــبــیـب هـــــســت... 

یا صاحب الزمان 


نوشته شده در جمعه 92/7/12ساعت 12:39 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

هیچ کس تنها نیست!


نوشته شده در جمعه 92/7/12ساعت 12:34 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

«بکوشید و خوبی به کار آورید» 

 نکوشید خیطی به بار آورید!

الا ظالمان جهان، از چه روی

بر این خلق ایران فشار آورید؟!

چو  از هسته گوییم و نیروی آن

سخن را سوی انفجار آورید!

چرا در میان سخنهایتان

دروغی چنین شاخدار آورید!

علوم جهان را که گفته عمو،

مُحِقّ‌اید در انحصار آورید؟!

به هرجا که دیدید نفعی کلان

هجومی چنان لاشخوار آورید!

چو مستید از کبر، دیگر چرا

سر سفره زآن «زهرمار» آورید(!)

فروشی نباشد حق ای ظالمان!

هر آنقدر پوند و دلار آورید!

ز تحریم‌تان عزم ما نشکند

کجا رخنه در این حصار آورید!

بر این گلّه گر فکر گرگی کنید

بسی بُز از  این رهگذار- آورید(!)

 

*

سیاست دگر بس  بوَد، دوستان!

دلم را خبر از نگار آورید!

دماغم از این بوی بد پر شده‌ست

مرا شمّه‌ای عطر یار آورید!

غم و غصّه خوردن چو شغلیست سخت

برایم دو تا دستیار آورید!

دلم شد خراب از نگاهی و کار

شد از دست،تعمیرکار آورید!

پی باقلا بار کردن سپس

ز کوی نگارم حِمار آورید!

ز بهر خسارت چکی پرملاط(!)

از آن ماه سرمایه‌دار آورید!

ز شعرم سپس خنده‌ای روحبخش

به روی لب  روزگار آورید!

بخوانید این طنز را و در آن

«چو دیدید سرما، بهار آورید.»(!)


سعید سلیمان پور(www.bolfozool.blogfa.com)


نوشته شده در پنج شنبه 92/7/11ساعت 1:32 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

یکی فقیر میشه یکی خر پول...

یکی تو خونواده محترم و فرهیخته به دنیا میاد یکی دیگه نه...

یکی از قبل تولد مقام و جایگاه اجتمماعیش بالاست یکی از بدو تولد پایینه...

پس کوووووووووووووووووووووووو عدالت خدا؟؟؟؟


رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

(هر کس که می خواهد بدون آنکه مالی در کف داشته باشد، بی نیاز باشد و بدون آنکه فامیلی و عشیره ای و خدم و حشمی داشته باشد، عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در راس یک قدرت اجتماعی باشد و پستی را قبضه کرده باشد، مهابت و صلابت داشته باشد، راهش این است کهخود را از خواری معصیت و گناه خارج کند و به عزت طاعت پروردگار، خود را پیوند کند.)


"البته شک نیست که مال، انسان را بی نیاز می سازد و عشیره و فامیل داشتن به بشر عزت و احترام می دهد و قدرتهای اجتماعی را در دست داشتن بر مهابت انسان می افزاید، ولی تمام اینها به حکم آنکه ابزراها و وسایل مادی است محدود است؛

یعنی برای همه ی مردم میسر نیست که آنقدر مال داشته باشند که از همه چیز بی نیاز باشند

 و آنقدر عشیره و فامیل خوب و همراه داشته باشند که در پرتو آنها و در حمایت آنها محترم زیست کنند

و قدرتهای اجتماعی را که قهراً محدود است و بالاخره در اختیار افراد معینی قرار می گیرد آنها بگیرند،

ولی خداوند متعال یک نوع بی نیازی و عزت و مهابتی دیگر در میان همه ی مردم به طور متساوی تقسیم کرده که همه می توانند از آن برخوردار شوند،

 فقط اندکی معرفت و زحمت لازم دارد."

 

این هم عدل خدا! 


نوشته شده در دوشنبه 92/7/8ساعت 9:58 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/24044/13920627_885.mpg

 

امام خامنه ای(شهریور 1392):

مخالف حرکت های صحیح دیپلماسی نیستم، به نرمش قهرمانانه معتقدم. 

 

آیت‌الله خامنه‌ای در سال 75 در خصوص نرمش‌ قهرمانانه گفتند:

نمایندگان سیاسی ایران باید تیزتر از شمشیر، نرم‌تر از حریر و سخت‌تر از سنگ و پولاد باشند؛ عرصه سیاست خارجی میدان "نرمش‌های قهرمانانه" است اما نرمشی که در برابر دشمن "تیز" باشد. 

 

نرمش قهرمانانه

 پ.ن: به نام مترجم دقت شود. برای اطلاعات بیشتر در این مورد برید اینجا:


http://www.asriran.com/fa/news/296106/نرمش-قهرمانانه-اشاره-ظریف-رهبری-به-صلح-امام-حسن 

 


نوشته شده در دوشنبه 92/7/8ساعت 7:18 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

•• خانمهای وطن پرست آریایی توجه کنند ••

 

تو شاهنامه ، افتخار زن ایرانی اینه که حتی آفتاب هم تنشونو ندیده!!!


((( منیژه منم دخت افراسیاب ... برهنه ندیدم تنم آفتاب )))...


یا اونجایی که میخواد از دختران تورانی تعریف کنه میگه :

((( همه دخت توران پوشیده روی ، همه سرو بالا همه مشک بوی )))


یازهــرا(س)

 

منبع:http://mehrangoli64.parsiblog.com/


نوشته شده در دوشنبه 92/7/8ساعت 6:44 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

وقتی لغت نامه دهخدا هم فیلتره دیگه چییییییییییییی بگم؟ 

چرااااااااااااا واقعا ؟


نوشته شده در دوشنبه 92/7/8ساعت 6:30 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند. از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود…
کاش می آمد …
خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس … خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند…
اگر نیایید دلخور میشوم. دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود…
همان شبی که هزار شب نمیشود. همان شبی که همه به هم محرمند. همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم…
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست. آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی …
اما ………………… کاش امام زمانمان (عج) بود.
حق پدری دارد بر ما…
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:
(ورود امام زمان(عج) اکیدا ممنوع!)
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم …. مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید. من آمدم اما …
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد….

یا صاحب الزمان شرمنده ایم …

بی همگان بسر شود … 
www.tdel.ir

نوشته شده در جمعه 92/7/5ساعت 9:16 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

گدایان طفل خود را کور می خواهند

طبیبان مردم آزاده را رنجور می خواهند

 

و ساعت به وقت انسانیت خواب است...


نوشته شده در جمعه 92/7/5ساعت 11:8 صبح توسط قلاش| نظرات ( ) |

<      1   2   3      >