سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

بیاین تو این روزهای مناجات و نیاز، شیعیان سوریه را فراموش نکنیم.

روستاهای نبل و الزهرا که کاملا تحت محاصره ی سلفی هاست....

حمله خمپاره ای به حرم عمه ی سادات (س)  هم داغ تازه ای بود بر دل سوخته ی ما...

و

دراقدام وحشیانه بودائیان میانمار و در موج جدید خشونت های خود علیه مسلمانان، اقدام به آتش زدن مساجد و خانه ها و همچنین کباب اجساد آنان کردندکباب کردن گوشت مسلمانان روی آتش ( +18)

دعا یادتون نره...

و یادمان نرود: 

"هرگاه خونی به ناحق در گوشه ای از زمین ریخته می شود، تمام کسانی که در برابر آن سکوت کرده اند، پنجه هاشان رنگین است."

 

 


نوشته شده در شنبه 92/4/29ساعت 3:6 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

توخیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو
تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه
من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن  
آخر چک رو نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم 
تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر.

 

 


نوشته شده در شنبه 92/4/29ساعت 2:29 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

خداوند هیچکس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند.آنچه[از خوبی] بدست آورده به سود او ، و آنچه از بدی بدست آورده به زیان اوست. پروردگارا،اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم،بر ما مگیر. پروردگارا ، هیچ بار گررانی بر [دوش]ما مگذار، همچنانکه بر [دوش] کسانی که پیش از ما بودند نهادی.پروردگارا، و آنچه تاب نداریم بر ما تحمیل نکن. و از ما درگذر و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور. سرور ما تویی، پس مارا بر گروه کافران پیروز کن.

بقره،286

یک شب نگهبانى در راه خدا برتر است از هزار شبانه روز که شبهایش به عبادت و روزهایش به روزه‏دارى سپرى شود.

کنزالعمال، ج4، ص326


پ.ن: رنگ خدایی 10!!!

 


نوشته شده در جمعه 92/4/28ساعت 9:24 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

از عمق ناپیداى مظلومیت ما،صدایى آمدنت را وعده مى‏ داد.

صدا را، عدل خداوندى صلابت‏ مى‏ بخشید و مهربانى گرما مى‏ داد.

و ما، هر چه استقامت، از این صداگرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم.

در زیر سهمگین ‏ترین پنجه ‏هاى ‏شکنجه تاب مى آوردیم که شکنج‏ زلف تو را مى‏ دیدیم. در کشاکش ‏تازیانه‏ ها و چکاچک شمشیرها، برق‏ نگاه تو تابمان مى‏ داد و صداى ‏گام هاى آمدنت توانمان مى‏ بخشید.

رایحه ‏ات که مژده حضور تو را بردوش مى ‏کشید مرهمى بر زخم هاى‏ نو به نومان بود و جبر جان هاى ‏شکسته ‏مان. دردها همه از آن رو تاب ‏آوردنى بود که آمدنى بودى.

تحمل شدائد از آن رو شدنى بود که ظهورت شدنى بود و به تحقق ‏پیوستنى.

انگار تخم صبر بودیم که در خاک ‏انتظار تاب مى‏ آوردیم تا در هرم‏ خورشید تو به بال و پر بنشینیم.

سنگینى بار انتظار بر پشت ما،سنگینى یک سال و دو سال نیست ‏سنگینى یک قرن و دو قرن نیست.حتى از زمان تودیع یازدهمین‏ خورشید نیست.

تاریخ انتظار و شکیبایى ما به آن‏ ظلم که در عاشورا بر ما رفته است ‏برمى‏ گردد، به آن تیرها که از کمان ‏قساوت برخاست و بر گلوى ‏مظلومیت نشست، به آن سم اسب هاى ‏کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک ‏کرد. به آن جنایتى که دست و پاى‏ مردانگى را برید.

از آن زمان تاکنون ما به آب حیات ‏انتظار زنده‏ ایم، انتظار ظهور منتقم ‏خون حسین.

تاریخ استقامت ما از آن زمان هم ‏دورتر مى ‏رود، از عاشورا مى‏ گذرد و به بعثت پیامبر اکرم مى‏ رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر و شرک و عناد و فسادى که جهان آن ‏زمان را پوشانده بود وعده مى ‏فرمودکه کسى خواهد آمد. نامش نام من، کنیه ‏اش کنیه من، لقبش لقب من، دوازدهمین وصى من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.

اما تاریخ صبر و انتظار ما به ‏دورترها برمى ‏گردد، به مظلومیت و تنهایى عیسى، به غربت موسى، به ‏استقامت نوح و از همه این ها گذر مى‏ کند تابه مظلومیت هابیل مى‏رسد.

انتظار و بردبارى ما را وسعتى ‏است از هابیل تاکنون و تا برخاستن‏ فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان.

آرى و در آن زمان هستى حیات‏ خواهد یافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگ هاى خشکیده علم، خون تازه خواهد دوید. پشت هیولاى ‏ظلم و جهل با خاک، انس جاودان‏ خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح‏ خواهد شد، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه ‏خواهد کرد.

((سید مهدی شجاعی))

            

                  طرح از:شیعه والپیپرز(www.shiawallpapers.ir)

 


نوشته شده در جمعه 92/4/28ساعت 2:49 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

داستان طالوت رو شنیدید؟


بنی اسراییل می خواستند برن با دشمنشون جالوت بجنگند، بعدِ کلی ماجرا طالوت فرماندشون میشه. و بعد:


" پس زمانی که طالوت با سپاهیان [برای جنگ با دشمن از شهر] بیرون رفت، گفت: بی تردید خدا شما را به وسیله ی نهر آبی آزمایش می کند؛ پس هر که [ به هنگام تشنگی] از آن [سیر] بنوشد، از من نیست و هرکه از آن نخورد از من است، مگر کسی که با دستش کفی آب برگیرد [که او نه از من است و نه مردود از سپاه] . پس جز اندکی از آنان همگی از آن نوشیدند. و زمانی که او و همراهان مومن اش از نهر گذشتند، [گروهی از آنان] گفتند: ما را امروز قدرت مقابله با جالوت و سپاهیانش نیست. ولی کسانی که یقین داشتند ملاقات کننده ی خدا هستیند، گفتند: چه بسا گروه اندکی که به توفیق خدا بر گروه بسیاری پیروز شدند. و خدا با شکیبایان است."


بقره249



می گویند مهدی هم سپاهیانش را مانند طالوت امتحان می کند.


حال و هوای روزه ی چه کسی طالوتی ست؟


نوشته شده در جمعه 92/4/28ساعت 2:12 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |


خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های 
یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن، 
بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها 
 رو  پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...
هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه میگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .
خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید
تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .
 گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه
ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو  پای این کوچولو بکنه
که بچه میگه این بوتها مال من نیست. 
خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.
وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....
مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت
 خب حالا دستکشهات کجان؟
توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه!!!!!!!!!!
:))



 


نوشته شده در جمعه 92/4/28ساعت 2:12 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

(سکانس اول) اول اینجوری ردیفشون میکنن؛

ظلم.استکبار

(سکانس دوم) بعد اینجوری می سوزوننشون؛

ظلم.استکبار

(سکانس سوم) و در نهایت میشه این!

ظلم.استکبار

این بود تراژدی گناه ِ بی گناهان...
کارگردان:بماند...
محل ساخت:میانمار
این سریال یک سال است که در حال پخش است.
باتشکر از همه عزیزانی که با سکوت خود،گروه تولید را در تهیه این مجموعه یاری رساندند!!

 

پ.ن:اینم برای رفقای عزیزم که فرمودن پیامرسان نمیان.ولی گفته باشما،همه شو حوصلم نمیشه بذارم.



نوشته شده در پنج شنبه 92/4/27ساعت 11:56 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

استاد دانشگاه بود.وصیت نامه را که خواند گفت: چقدر تحصیلات داشته است؟

گفتم: تا پنجم دبستان بیشتر درس نخوانده است.چون مرتب بخاطر بیماری سخت و مداوا از مدرسه عقب می افتاد، درس را رها کرد.

با حیرت گفت: پس چگونه این مطالب را نوشته؟!!

 


 

وصیت نامه شهید منصور قربانی زاده:

آخر اگر برای مقاصد اسلامی، برای مقصدی که پیامبران خود را به آب وآتش زدند،اولیای اعظام خودشان را به کشتن دادند،علمای بزرگ اسلام را بخاطر آن آتش زدند،سر بریدند،حبس کردند،تبعید کردند،حبس های طولانی کردند،اگر چنانچه برای این مقصد بزرگ بترسیم، دین نداریم. دین دار هم برای اینکه خرقه از این عالم اعتقاد داشته باشیم،باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و به صف شهدا ملحق گردیم. می ترسیم؟ از چه چیزی می ترسیم؟آن باید بترسد که غیر از این عالم،جایی ندارد. الحمدالله خدای تبارک و تعالی به ما وعده داده که چنانچه به دین من رفتار کنید،جای خوب دادیم. ما ترسی از شما نداریم.نهایت این است که ما را اعدام می کنید.تازه اول زندگی راحت ماست.از این کثافت کاری ها بیرون می رویم.از این رنج و محنت خلاص می شویم....

این کلام را از من گنهکار بشنوید.من نمی توانستم ببینم که قدرت ها و فولادی ها و تک تک برادرانم در سنگرهای حق،حسین را زیارت می کنند،دوستانشان را بسوی آنکه آفریننده آنهاست و همه مخلوقات عالم است[فرا می خوانند] و شهید می شوند.بنشینیم؟ تا کی باید نشست؟

ای برادران به پا خیزید که وقت ندا به فرمان لبیک یا امام رسیده و اسلحه برادر شهیدتان را بردارید و به یاری فاتحان کربلا بشتابید...

ای برادران و دوستان!مبادا بگذارید که اماممان که همان رهبر ماست،تنها بماند.شما باید ثابت کنید که اهل کوفه نیستید...

خواهرانم!اگر می خواهید روح شهدا را شاد کنید،حفظ حجاب باعث خوشنودی آنها می شود...

ای گروه مقاومت!شما اگر میخواهید نشان بدهید که واقعا پیرو خط شهدا هستید با عمل علیه منکر و منکرات مبارزه کنید تا خون شهدا در راه اسلام هدر نرود و به مستمندان کمک کنید...

 

 

بچه قلاش نوشت:

می ترسیم؟از چه چیزی می ترسیم؟

بنشینیم؟تا کی باید نشست؟

باید اسلحه برادران شهیدمون رو برداریم و به یاری فاتحان کربلا بشتابیم...

باید ثابت کنیم اهل کوفه نیستیم...

 

 

شاید بدون شرح...:

رهبر


نوشته شده در پنج شنبه 92/4/27ساعت 11:8 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

محمد جواد هنرمند بود. نقاشی میکرد.

روی دیوار تصویری از حرم آقا اباعبدا... کشیده یود اما هنوز داخل کادری را که نشانگر پرچم حرم بود رنگ نزده بود.

از او پرسیدم:

-چرا پرچم رو رنگ نزدی؟

-نمیشه!هر رنگ قرمزی که قرمز نیست، من رنگ قرمز خونی میخوام!

منظور او را نفهمیدم تا هنگامی که ترکش خورد به سرش و خون سرش پاشید توی کادر پرچم، فهمیدم منظورش از رنگ قرمز خونی چه بوده است...

.................................................

سردار شهید محمد جواد روزیطلب

تولد:1344/05/28 - شیراز

سمت:مسئول پرسنلی تیپ احمد بن موسی

شهادت:1365/10/25 -شلمچه عملیات کربلای 5

.................................................

خدایا از تو میخواهم که حالی به ما عطا کنی تا بفهمیم که در زیانیم و قدر لحظه لحظه ی عمرمان را بفهمیم...

در همه ی کار هایت خدا را در نظر داشته باش چون هنگامی که هدف رضای خدا باشد همه ی مسائل و مشکلات حل میشود و زندگی لذت بخش میگردد.

خدایا اگر گناهان و نافرمانی های ما زیاد است، اما پشیمانیم و دریای بخشش تو با عظمت تر است.خدوندا از تو میخواهم ما را جزء مجاهدین راهت قرار دهی...

                                                    "فرازی از وصیت نامه ی شهید"

منبع:خلاصه ی خلوص

                                                                                                                                                                    


نوشته شده در پنج شنبه 92/4/27ساعت 7:19 عصر توسط دیاتنان| نظرات ( ) |

و گروهی از بنی اسراییل [ که در برابر بدکاری های دیگران ساکت بودند، به پنددهندگان خیرخواه و دلسوز] گفتند: چرا گروهی را که خدا هلاک کننده ی آنان یا عذاب کننده ی آنان به عذابی سخت است، پند می دهید؟ [ پند دادن شما کاری نابجاست] گفتند: برای اینکه در پیشگاه پروردگارمان [ نسبت به رفع مسئولیت خود] حجت و عذر داشته باشیم و شاید آنان [ از گناهانشان] بپرهیزند.

 
اعراف 164


پیامبر صلی الله علیه و آله:

مومن، مانند کوه است. 


 

پیامبر صلی الله علیه و آله:

مومن، مانند آب است. 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/4/27ساعت 6:8 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >