سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم

کـه خـدا از تـو خبـر دارد و من بی خبــرم


رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری

رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم


گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام

 سرخی رویم از این است که خونین جگرم


کار عشق است نماز من اگر کامل نیست

آخــر آنــگاه کــه در یــاد تــوام در سـفــرم


این چه کرده است که هرروز تورا می بیند؟

مـن از آیینه به دیــدار تـــو شـایـستــه تــرم


عهد بستـم که تـحمل کنم ایـن دوری را

عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم


مثل ابری شده ام  دربه درِ شهربه شهر

وای از آن دم کـه به شـیراز بیفتد گذرم...

 

+میلاد عرفان پور

++ایشون شیرازین


نوشته شده در جمعه 92/8/3ساعت 9:27 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |